گنجور

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

لعل تو به نکته دُر چکاند

وین قاعده کس چو تو نداند

در حسن رخت بدست مردی

از ماه خراج ها ستاند

خورشید نمیرسد بگردت

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

یار دست جور در جان میکند

زانکه کار جان بمرجان میکند

ناوک مژگان کافر مذهبش

رخنه در شمشیر ایمان میکند

حلقه زنجیر زلفش هر شبی

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

جان نقش رخ تو بر بصر دارد

تن نیز غم تو بر جگر دارد

من خاک دل خودم که از عزت

خاک قدم تو تاج سر دارد

در خدمت تو زمانه معذور است

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

وصلش مرا قرین سعادت نمیکند

چون بیند التفات زیادت نمیکند

خوی زمانه دارد از آن در ره وفا

بسیار می بکوشم و عادت نمیکند

بیمار اوست دل نه بدین است نالشم

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

از عشق تو بوی خون همی آید

دم نتوان زد که چون همی آید

هر بار دل آمدی کم از غم هات

این بار غمت فزون همی آید

چشم تو خدنگ بر گمان دارد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

دل ز دست غمت بجان نجهد

عقل جز خسته بر کران نجهد

خاک پاشی چو تو ندیدم من

کز کفت باد رایگان نجهد

از لبت هرکه گوهری طلبد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

باز مرا عشق کهن تازه شد

باز ز من شهر پر آوازه شد

دل ز برم رخت سفر بار کرد

جان ز پی اش تا در دروازه شد

رنج دل سوخته از حد گذشت

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

هر محتشمی پایه عشق تو ندارد

هر پر جگری تاب عتاب تو نیارد

زودا که شود در خم چوگان بلاگوی

آن سر که سرش ناخن سودای تو یارد

در باغ امل عشق تو پاداش اجل شد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

تن بی غم تو جان نمی‌خواهد

جان بی رخ تو جهان نمی‌خواهد

کو، کور دلی که بر دل از عشقت

مانند سگ استخوان نمی‌خواهد

گفتم بکن اینقدر، که جان از تو

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

از لب یار شکر می باید

و خطش عنبر تر می باید

نقد بوسه به نهانی ز لبش

بهتر از روی چو زر می باید

در سر عشوه شد آن عمر که بود

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

که را هجرت به پرسش کمتر آید

ز خون دل کنارش کم تر آید

نیارم بست در روی غمت در

که چون باد از ره روزن در آید

فرو شد در پیت روزم چه باک است

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

دست ار، همه بتان بجمال و وفا برند

پس بیوفا جمال تهی را کجا برند؟

گوئی جمال هست و وفا نیست، گو مباش

ما را همین بده که وفا را زما برند

خوبی و، لیک خوی بدت زشت میکند

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

وصل شک نیست که در می باید

و ز میان هجر بدر می باید

نظر نا گذرانست بدوست

لیک از بخت نظر می باید

خدمتی جان بر او بردم گفت

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

بهار امسال خوشتر می نماید

چمن چون نقش آذر می نماید

چنان شد عارض بستان که با او

خط خوبان مزور می نماید

زکحلی برگ و سیمای شکوفه

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

هر آنکس را که دلداری چو آن سرو سهی باشد

نه پندارم که جانش را ز تیمار آگهی باشد

رهین منتش هستند در هر گوشه ئی صد دل

وگر نزدیک تر خواهی یکی ز ایشان رهی باشد

خوش افتاده است با بیماری عشقم چو چشم او

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

یکدمت خود غم دلم دارد

گرچه دل غم بغم نینگارد

می نیارد، خجند با غم تو

می کیم چرخ هم نمی یارد

قد من خم نهد سر زلفت

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

تهمت اشکم چو پیدا میشود

عشق رخ پوشیده رسوا میشود

زودش اندر خاک پنهان میکند

آن نشان بر هرکه پیدا میشود

هر شب از بس دُر که بارد چشم من

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

مرغی یگانه بودم یاری بدستم آمد

الحق شگرف صیدی، ناگه بدستم آمد

چون دید از جمالش چشمم گرفته مستی

با غمزه معربد در چشم مستم آمد

تاراج طره او در هرچه بودم افتاد

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

یارستم پیشه باز، دست جفا می برد

و ز همه یاران سخن، دست بمامی برد

رنگ جفا، راست کرد طره اوتاجهان

وای دماغی کزو بوی وفا می برد

گفت که سر کم ندید از درما عاشقان

[...]

اثیر اخسیکتی
 

اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

آتش عشق تو چون زبانه برآرد

دود ز دل، از سر زمانه برآرد

حلقه ی زلفت زهر دری که درآید

دست سیه زود گرد خانه برآرد

پای درآید بسنگ بازی جان را

[...]

اثیر اخسیکتی
 
 
۱
۱۲۴۸
۱۲۴۹
۱۲۵۰
۱۲۵۱
۱۲۵۲
۶۴۵۴