یار ستمپیشه باز، دست جفا میبرد
و ز همه یاران سخن، دست به ما میبرد
رنگ جفا، راست کرد طرهی او تا جهان
وای دماغی کزو بوی وفا میبرد
گفت که سر کم ندید از درِ ما عاشقان
نیک بدان که این سخن سر به کجا میبرد
نایب زلفین اوست، شحنهی مژگان او
هرکه در این روزگار نام جفا میبرد
راه فرو بستهام، بر گذر راه از آنک
قصهی بیداد او سوی سما میبرد
چند تظلم کنی ای دل رعنا که هست
هرچه اثیرت کنون درد و عنا میبرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره تجربهی درد و جفای عشق صحبت میکند. شاعر از ناملایمات و سختیهایی که از سوی محبوب متحمل میشود، میگوید و بیان میکند که وفاداری و محبت به محبوب به مصائبش افزوده است. او به دیگر یاران و دوستانش نیز اشاره میکند که دردی مشابه را احساس میکنند. در نهایت، شاعر به ناامیدی و بیپناهی خویش در برابر این جفا و دشواریهای عشق اشاره میکند و از دل شکوایه میکند که چقدر سخت است تحمل این دردها.
هوش مصنوعی: دوستی دارم که همیشه با من است، اما با رفتار نادرستش به من آسیب میزند و از میان تمام دوستانم، بیشتر از همه به من دلخوری میدهد.
هوش مصنوعی: رنگ زخم و رنج، زیباییهای موهای او را به واقعیت تبدیل کرده و من از آن دماغ که بوی صداقت و وفا را میدهد، احساس غم و نگرانی میکنم.
هوش مصنوعی: او گفت که عاشقان از دیدن وضعیت ما کمبودی نمیبینند، خوب میدانند که این حرفها به کجا میانجامد.
هوش مصنوعی: زلفین او نمایانگر زیباییهایش است و مژگانش مانند شحنهای است که از هر کسی که در این دنیا از جفا و بدی صحبت میکند، محافظت میکند.
هوش مصنوعی: من در مسیر خود به بنبست رسیدهام، آنچنان که داستان ظلم او مرا به سوی آسمان میبرد.
هوش مصنوعی: ای دل زیبا، چند بار میخواهی شکایت کنی؟ چرا که هر چه میکنی، اکنون درد و رنج تنها تو را میبرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.