اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸
طبیب درد بیدرمان کدام است
رفیق راه بی پایان کدام است
همی دانم وثاق اوست جانی
اگر دانستمی کان جان کدام است
گر این عقل است پس دایوانگی چیست
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
رخسار آن نگارین یارب چه شاهداست
و آن زلف وخال مشکین یارب چه شاهداست
مخمور نرگسش را در بزم نیکوئی
سنبل حریف و نسرین یارب چه شاهداست
ترکانه چشم مستش بگشاده است کفر
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰
خیزید و می آرید که هنگام بهار است
رخسار عروسان چمن همچو نگار است
آن شاخ که بُد عور، کنون مُلحَمپوش است
و آن دشت که بُد ساده، کنون سرّ عذار است
در دامن گلزار، صبا مدخنهسوز است
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱
یا رب آن روح ممثل چه خوش است
بر گلش زلف مسلسل چه خوش است
وان دو صف رسته لولوی عدن
بدو یاقوت مکلل چه خوش است
غدر رنگینش با خرقه نکوست
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
با دل بد عهد تو گاو گل سر دامن است
گنبد نیلوفری در یک پیراهن است
یک نفس آخر بدار گر نه چو چرخ بلند
گرد جهان گشتنت بهر ستم گردن است
معدن گوهر شده است بی تو دو چشمم ولیک
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳
آن چشم مست بین که خرد در خمار اوست
و آن لعل چون شکر که روانها شکار اوست
عمری است تا چو شمع به امید یک سخن
موقوفپرور دهن تنگبار اوست
تا کی به خندهای سردندان کند سپید
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴
ازفلک آن ماه کون آمده است
یا پری از پرده برون آمده است
صبر من از هیچ کم آیداز آنک
حسن وی از بیش فزون آمده است
چاه نگونسار زنخدانش را
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵
کار ستمت بجان رسیده است
این کارد باستخوان رسیده است
آهی که جهان بهم برآرد
از دل بسر زبان رسیده است
در وعده تو نمی رسم من
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
یارب آن روی است با آن زیب و کشّی یا مه است
چشمه آب حیاتش در زنخدان یا چه است
از رخ آیینهفامش نیم عکسی بیش نیست
اینکه بر پیشانی خورشید و رخسار مه است
زلف کوتاهش جهانی جان به غارت برد دوش
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
یک امروزت سر من چاکرت هست
چگوئی این لطافت در سرت هست
مرا گر داده ئی صدبار دانم
کزان باری هزار دیگرت هست
بدین معنی تو باکس برنیائی
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
محرم عشق را حکایت نیست
همره راز تو روایت نیست
گرچه آهنگ خون من داری
آه را زهره شکایت نیست
نوک مژگانت ناوکی آهینحت
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹
هنگامه ی خورشید ز رخسار تو بشکست
بازارچه سرو ز رفتار تو بشکست
هر تعبیه لطف که در تازه گلی بود
قدرش زرخ زر تو برتار تو بشکست
هر رونق و ناموس که هر لعل و گهرداشت
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰
هیچ، دردی به تو ای مایه درمان مرساد
هیچ، گردی به تو ای چشمه حیوان مرساد
روشن است اینکه تو ماهی و سمند تو سپهر
به چنین ماه سپهر، آفت دوران مرساد
بنده ی آن دهنم، از بن دندان که بدو
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱
یاد میدار که از مات نمی آید یاد
ای امید من و عهد تو سراسر همه باد
نکنی یک طرف از قصه ی من هرگز گوش
نه زِیم یک نفس از غصه تو هرگز شاد
یاوری نیست، که با خصم تو بردارم تیغ
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲
چو لب افق بخندید و دم صبا بر آمد
بمبارکی و شادی غمش از درم درآمد
چو رکاب او تهی شد ز سرای پرده جان
نعرات انعم الله صبا، حکم بر آمد
ز پی نثار و تحفه دل و دیده پیش بردم
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳
من خاکِ چنان بادم کو زلفِ تو جنباند
در آتشم از آبی کاندامِ تو را ماند
مه در گرو خوبی، از عکس بَناگوشت
ششدر بفره خواهد اول بر او راند
توفیر دل و دیده، از روی تو این باشد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
تدبیر دل مرا نمیخواهد
جز صحبت ناسزا نمیخواهد
از محتشمی که هست معشوقم
پیوند من گدا نمیخواهد
هرگه که ز مفلسان سخن گوید
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
هرکه دل بر سرو بالائی نهد
بر سر هر آرزو پائی نهد
جمله برخیزد ز راه خویشتن
آنکه سر در راه سودائی نهد
دل بپردازد زهر رائی که هست
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶
هرکه در دامن تو آویزد
نه چنان افتد او که برخیزد
عشق تو صد هزار صف شکند
که یکی گرد برنیانگیزد
بالبت کش خدای توبه دهاد
[...]
اثیر اخسیکتی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷
بی غم عشق تو دل بکار نیاید
جان نبود آب و گل بکار نیاید
عقل برافشاند کیسه لیک ز تقصیر
در رخ تو جز خجل بکار نیاید
شمع دلت خوانم ای عزیزتر، از جان
[...]