هرکه دل بر سرو بالائی نهد
بر سر هر آرزو پائی نهد
جمله برخیزد ز راه خویشتن
آنکه سر در راه سودائی نهد
دل بپردازد زهر رائی که هست
پس بیارد بر دل آرائی نهد
برنگین جان معمائی کند
پس براو موم تمنائی نهد
در حریم گوهر دل، هر شبی
از سرشک دیده دریائی نهد
در بدن هرچند شیدائی کند
پیرهن را نام شیدائی نهد
تن بسوزد سوخته خاکی کند
چشم را بر روی زیبائی نهد
زیر هر برگ از گل رخسار او
خود بخود باغ تماشائی نهد
وز خطا او بر سر منشور عشق
رسم توقیعی بطغرائی نهد
طیلسان عقل در پا افکند
زاهدی را نام رسوائی نهد
لاتکف بر نقد امروزی کشد
لامکن در پای فردائی نهد
ناتوانی می نهد او را ولیک
دست بر کتف توانائی نهد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.