من خاکِ چنان بادم کو زلفِ تو جنباند
در آتشم از آبی کاندامِ تو را ماند
مه در گرو خوبی، از عکس بَناگوشت
ششدر بفره خواهد اول بر او راند
توفیر دل و دیده، از روی تو این باشد
کاین بیند و خون گرید آن خواهد و نتواند
چشمت چو مرا بیند، گوید که بننشینی
تا غمزه خونخوارم جائیت بننشاند
زینسان که به بیدادی، تو دست بر آوردی
جز یارب مظلومان، دست تو که پیچاند؟
دردت چه نهان دارم؟ کز تخته رخسارم
هرکس که مرا بیند چون آب فرو خواند
گویند نمیداند حال تو اثیر، آن بت
من صنعت او دانم؛ میریزد و میداند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و درد ناشی از عشق است. شاعر در توصیف زیبایی معشوق و تأثیر آن بر خود میگوید که زلف معشوق او را به شدت تحت تأثیر قرار داده و دلش آتشین شده است. او از چشمان معشوق سخن میگوید که وقتی او را میبیند، میخواهد به آرامی بنشیند و قلبش را تسخیر کند. احساس مظلومیت و درد ناشی از عشق نیز در شعر مشهود است، به طوری که شاعر به یاری مظلومان اشاره میکند و به عمق رنج خود و تأثیر معشوق بر فضای روحیاش میپردازد. در نهایت، شاعر به راز زیبایی معشوق و قدرت عشق اشاره میکند که حتی دیگران نیز از آن بیخبرند.
هوش مصنوعی: من آن خاکی هستم که وقتی زلفِ تو را تکان میدهی، در آتش عشق تو میسوزم. در عین حال، زیباییِ اندام تو، همچون آب در من میماند.
هوش مصنوعی: مه در گرو خوبی، از تصویر بنایی که به زیبایی تو میدرخشد، نخستین بار بر تو نور میتاباند.
هوش مصنوعی: دل و چشمان من به خاطر تو متفاوت عمل میکنند؛ چشمانم تو را میبینند و دل من از دیدن تو میگرید، اما دل قادر نیست آنچه را که میبیند تحمل کند.
هوش مصنوعی: وقتی چشمانت مرا میبیند، به من میگوید تا کنار نیایی وگرنه با ناز و غمزهام تو را مجذوب و محصور میکنم.
هوش مصنوعی: این شعر به وضعیتی اشاره دارد که فردی با بیرحمی و ظلم دست به اقداماتی میزند و در این شرایط، از خداوند به عنوان یاریدهنده مظلومان کمک خواسته میشود. شاعر به نوعی میپرسد که در برابر این ظلم، چه کسی میتواند جلوی مظلومیت را بگیرد یا کمک کند.
هوش مصنوعی: من چطور میتوانم دردی که دارم را پنهان کنم؟ هرکسی که به چهرهام نگاه کند، مانند آب به راحتی آن را درک میکند.
هوش مصنوعی: میگویند آن معشوق تو حال تو را نمیداند، اما من به خوبی میدانم که او با مهارتش در میریزد و از حال تو آگاه است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواب از پی آن آید تا عقل تو بستاند
دیوانه کجا خسبد دیوانه چه شب داند
نی روز بود نی شب در مذهب دیوانه
آن چیز که او دارد او داند او داند
از گردش گردون شد روز و شب این عالم
[...]
نسیم صبح میخواهم که شاخ گل بجنباند
بسرو قامت ساقی گل صد برگی افشاند
بردوخت خدنگش تن او باز فرس میراند
آشفت عمودش مغز او نیز رجز میخواند
با نوک رکاب از زین گردان بهوا پراند
ناگاه کمانداری آبش بزمین افشاند
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.