چو لب افق بخندید و دم صبا بر آمد
بمبارکی و شادی غمش از درم درآمد
چو رکاب او تهی شد ز سرای پرده جان
نعرات انعم الله صبا، حکم بر آمد
ز پی نثار و تحفه دل و دیده پیش بردم
نه نثار لایق افتاد و نه تحفه در خور آمد
دو غزاله بود فربه دل و دیدگان ولیکن
چو بقد او نمودم قد هر دو لاغر آمد
گر اجازتی بیابم شکسته بسته جانی
بدهم غرامتی آن نه قیامتی بر آمد
ز دل تهی بر آن در، بگشاد کار عاشق
چو بداد سر بر شوت ز دو کون برتر آمد
به میانجی دو کشور برسید دل بدلبر
چو یگانه شد بغیرت ملک دو کشور آمد
ز وجود زنده ی ما چه دهند کاندرین ره
سر صد هزار سرور ثمن یک افسر آمد
به بهشت این تمنی که رسد جز آن شکرفی
که شرار دوزخ اورا چو شراب کوثر آمد
باثیر کی نماید غم او جمال او را
دم پرده در حریفی دل راز پرور آمد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیباییهای صبحگاه و خوشحالی ناشی از آن صحبت میکند. هنگامی که نور صبح ظاهر میشود، غم و اندوه از دل او رخت برمیبندد. شاعر با اشاره به تحول درونی خود در مواجهه با زیباییهای زندگی و عشق، بیان میکند که احساسات عمیق و نیرومندی در دل او شکل گرفته است. او از نثار و تحفههایی صحبت میکند که شایستهای را برای عشقش پیدا نمیکند و در نهایت در عشق به معشوق خود نگاهی عمیق و امیدوارانه دارد. شاعر به زیباییهای زندگی و عشق اشاره میکند و نشان میدهد که چگونه این احساسات میتوانند او را به اوج رسانده و از غم دور کنند.
هوش مصنوعی: وقتی که لب افق روشن شد و نسیم صبا وزید، شادی و خوشحالی مانند یک مهمانی به سراغم آمد و غم و اندوه از دلم بیرون رفت.
هوش مصنوعی: زمانی که رکاب او از درون خانه جان خالی شد، نسیم خوشی وزیدن گرفت و فرمان خدا صادر شد.
هوش مصنوعی: برای محبت و علاقهای که به دیگران دارم، دل و چشمم را به سوی آنها گشودم، اما هیچ تقدیم و هدیهای که مناسب باشد، به دست نفرم رسید.
هوش مصنوعی: دو غزال نیکو و فربه داشتم که دل و چشمانم را به خود جلب میکردند، اما وقتی آنها را با قامت خودم مقایسه کردم، متوجه شدم که هر دو به نظر لاغر و کوچک میآیند.
هوش مصنوعی: اگر اجازهای پیدا کنم، جانم را فدای غرامتی میکنم که نه روز قیامت را به ایشان میآورم.
هوش مصنوعی: عاشق وقتی که از دل خالی شد و به درگاه محبوب نزدیک شد، توانست کار خود را پیش ببرد و به جایی رسید که از دو جهان فراتر رفت.
هوش مصنوعی: دل معشوقهای که در دو کشور قرار دارد، به همزیستی و نزدیکی رسیده است. زمانی که عشق و محبت در این دل یکپارچه میشود، دیگر به مرزها و کشورها اهمیتی نمیدهد و محبتش ملتی واحد میشود.
هوش مصنوعی: از وجود زنده ما چه میخواهند، وقتی که در این مسیر، صدها حسی خوشی و شادی به دست آمده، در حالی که تنها یک افسر (نفر اول) ارزشمند است.
هوش مصنوعی: تنها چیزی که به بهشت میرسد، شکرینی است که آتش دوزخ مانند شراب بهشتی آن را شیرین میکند.
هوش مصنوعی: غم او چگونه میتواند زیبایی او را تحت تأثیر قرار دهد، وقتی که دلدادهای در پس پردهاش راز عشق و محبت را کشف کرده است؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صنما سپاه عشقت به حصار دل درآمد
بگذر بدین حوالی که جهان به هم برآمد
به دو چشم نرگسینت به دو لعل شکرینت
به دو زلف عنبرینت که کساد عنبر آمد
به پلنگ عزت تو به نهنگ غیرت تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.