رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱ - رسوای دل
هم چو نی می نالم از سودای دل
آتشی در سینه دارم جای دل
من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم، سوختم از داغ ناپیدای دل
دل اگر از من گریزد وای من، وای من، وای من
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۴ - تو را خواهم
نه راحت از فلک جویم
نه دولت از خدا خواهم
وگر پرسی چه می خواهی
تو را خواهم تو را خواهم
نمی خواهم که با سردی
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۷ - ندامت عاشق
دل زودباورم را به کرشمه ای ربودی
چو نیاز ما فزون شد تو نیاز خود فزودی
بهم الفتی گرفتیم ولی رمیدی از ما
من و دل همان که بودیم و تو آن نه ای که بودی
من از آن کشم ندامت که تو را نیازمودم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۹ - آتش جان
چون زلف توام جانا
در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم
در بی سر و سامانی
من خاکم و من گردم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱۲ - شب من
بشب نخفته چشم کس ز ناله زارم
که تا سحر چو مرغ شب فغان بود کارم
ستاره در حیرت ز چشم بیدارم
که بی رخ یارم
ز دیده تا سپیده دم ستاره میبارم ستاره میبارم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱۵ - دیدی ای مه (دشتی)
دیدی ای مه که ناگه رمیدی و رفتی
پیوند الفت بریدی و رفتی
هرچه خواری به یاری کشیدم و دیدم
دامن ز دستم کشیدی و رفتی
بس ناله ها کردم به امیدی که رحم آری به فریاد من ای گل
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱۶ - یار رمیده
ز ما ای گل چه دیدی؟
که دامن در کشیدی
جفا کردی، بخشیدم
وفا کردم، رنجیدی
عتاب تو، بشنیدم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱۷ - حاصل عشق
دارم شب و روز، از عشق ماهی
در دیده و دل، اشکی و آهی
دور از آن دو چشم سیه،کرده فلک قسمت من روز سیاهی
ای دل از بلای غم عشق بتان غیر سیه روزی چه خواهی
چن شوم رو به رویش
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۱۹ - اشک و آه
دارم غم جانکاهی، شب های سیاهی، دور از رخ ماهی
نه یار و نه همراهی، جز قطره اشکی، جز شعله آهی
با سوز محبت چه کند دل چه کند دل
با آتش حسرت چه کند دل چه کند دل
می سوزم و می نالم با حال تباهی
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۰ - کاروان دشتی
همه شب نالم چون نی
که غمی دارم، که غمی دارم
دل و جان بردی از ما
نشدی یارم، نشدی یارم
با ما بودی، بی ما رفتی
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۱ - صبح شادی (داغ جدایی)
بیا بیا که صبح شادی گذرد
به نامرادی گذرد
بیا بیا جانا، که جان سپردم
به خاک من بگذر، که بی تو مردم
ساقی به کجایی؟ کز داغ جدایی
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۲ - راز نهفته (بیات اصفهان)
ای بی خبر از بی نوایان
بیا، بیا، بیا
بیگانه از درد آشنایان،
بیا، بیا، بیا
ای روی تو صبح امیدم،
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۶ - شور
وفا با تو ای مه روا نبود، که سنگین دلان را وفا نبود
تا با تو بودم شادم نکردی، رفتم ز کویت یادم نکردی
چه شود اگر نگاهی، فکنی به خاک راهی
کشتی من دلداده را، بر خاک و خون افتاده را، دیگر چه خواهی
تو که یار دیگرانی، غم و درد من چه دانی، بردی دل حسرت کشم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۸ - ناله بی اثر
ای ناله بی اثر جانم چه کاهی
وی شعله ناپدید از من چه خواهی
زین گرمی نبود ثمر، جز داغ و دردی
زان آتش نبود اثر، جز دود آهی
دل بر زلف سیاهی بستم و حاصل ندیدم
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۲۹ - وای از شب من
من شمع لرزانم
از شب گریزانم
کز غم فزون گردد
تاب و تب من
وای از شب من
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۳۰ - شب عاشق
ندانمت به که مانی؟
که آفت دل و جانی
کمان ابرویی
سیه مژگانی
نکوتر از مه روشن، گل رویت
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۳۱ - خزان عشق
شد خزان گلشن آشنایی
بازم آتش به جان زد جدایی
عمر من ای گل طی شد بهر تو
وز تو ندیدم جز بدعهدی و بی وفایی
با تو وفا کردم، تا به تنم جان بود
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۳۲ - لاله خونین (افشاری)
ای آتشین لاله، ای آتشین لاله، چون روی یاری
بر آن دل خونین، داغ که داری، داغ که داری
ساغر بود پر می، ساغر بود پر می، در روزگارت
یا بی نوا چون من، در روزگاری، در روزگاری
بخت اگر به کام تو بود، از چه خون به جام تو بود، به نوبهاران
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۳۴ - نغمه نوروزی
گل من بستان گشته رویت
چمن از گل شد، چون سر کویت
بلبل از مستی
هر نفس نغمهای سر کند
لاله آراید چهر زیبا را
[...]
رهی معیری » ترانهها و نغمهها » شمارهٔ ۳۵ - به کنارم بنشین
تا آساید دل زارم بنشین
بنشین ای گل به کنارم بنشین
سوز دل میدانی، بنشین تا بنشانی، آتش دل را
یک نفس مرو که جز غم، همنفس ندارم
یار کس مشو که من هم جز تو کس ندارم
[...]