گنجور

 
رهی معیری

ای آتشین لاله، ای آتشین لاله، چون روی یاری

بر آن دل خونین، داغ که داری، داغ که داری

ساغر بود پر می، ساغر بود پر می، در روزگارت

یا بی نوا چون من، در روزگاری، در روزگاری

بخت اگر به کام تو بود، از چه خون به جام تو بود، به نوبهاران

خنده گر گناه تو بود، داغ دل گواه تو بود، به عشق یاران

دل تو خونین، لب تو خندان، دلداده یا دلبری

ز روی لیلی، ز قلب مجنون، خندان و خونین تری

من هم از شراب محبت چون تو جرعه نوشم

جان و دل در آتش ولیکن لاله سان خموشم

دارم دلی خونین، دارم دلی خونین، بی لاله رویی

افتاده چون اشکم، در خاک کویی، در خاک کویی

جویی ز خون رانم، جویی ز خون رانم، از دیده، بی او

چون لاله ای بینم، بر طرف جویی، بر طرف جویی

خیزد از جگر ناله من، دور از آتشین لاله من، به نوبهاران

دور از آن مه غنچه دهن، روز و شب بود دیده من، ستاره باران

فتادم از پا، به ناتوانی، چون سایه در کوی او

صبا پیامی به مهربانی از من ببر سوی او

کاتشین عذار تو ای گل برده صبر و هوشم

جان و دل در آتش ولیکن لاله سان خموشم