گنجور

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴۱

 

ای از گل تو ما را در دیده خار مانده

وز نوک غمزه تو جانم فگار مانده

تا نقش تو زمانه در پیرهن کشیده

در کارگاه گردون مه نیم کار مانده

تا بو که چون تو ماهی بینم به طالع خود

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴۲

 

مهر تو در دل من مانند جان نشسته

همچون منت به هر سو صد ناتوان نشسته

من با دو چشم گریان پیوسته در فراقت

تو شادمان و خرم با دیگران نشسته

گر خون چکد ز دیده زین غصه جای آنست

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴۳

 

ماییم و مجلس می خوبی سه چار ساده

من در میانه پیری دین را به باد داده

مجلس میان بستان گل با صبا به بازی

نرگس به ناز خفته، سرو سهی ستاده

خوبان به باده خوردن، من جرعه نوش مجلس

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴۴

 

از بس که ریخت چشمم بهر تو خون تیره

کم ماند بهر گریه در چشم من ذخیره

چشم مقامر تو از بس دغا که دارد

مالیده صبر ما را همچون سفوف زیره

ای من غلام آن لب کان را اگر چه بیند

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴۵

 

روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با مه

من بد لست حیا من شدة الندامه

گاهی کشد به تیغم، گاهی زند به تیرم

فی کل ما یعری حلافنا ادامه

چون حال خویش گویم با ظالمی که پیشش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴۶

 

شمع فلک برآید با آتشین زبانه

ساقی نامسلمان درده می مغانه

کشتی من روان کن مانا کرانه یابم

دریای غم ندارد چون هیچ جا کرانه

چون توبه ام شکستی گر نیست وجه باده

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴۷

 

من بهر تو به دیده و دل خانه ساخته

از من تو خویش را ز چه بیگانه ساخته

شانه چرا به مو رسدت، وه که اره باد

بر فرق آنکه بهر تو این شانه ساخته

ماییم رخنه کرده دل از بهر نیکوان

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴۸

 

ای عشقت آتشی به همه شهر درزده

و آن آتش از درونه من شعله بر زده

هر روز چشم مست تو در کاروان صبر

بیرون کشیده تیغ و ره خواب و خور زده

مژگان تو به هر زدن چشم بهر قتل

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴۹

 

بیا شبی بر من سرخوش از شراب شده

که بهر نقل تو دارم دلی کباب شده

خراب کرده همه عاقلان عالم را

خصلت چو هر سر مه بر سر شراب شده

شب است زلف تو یکسو شده ز رخ، می نوش

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۰

 

رسید وقت که هر روز بامداد پگه

خوریم باده و بر روی گل کنیم نگه

ز شاخ یک تن سرو است و صد هزار قبا

ز لاله یک سر کوه است و صد هزار کله

کلاه لاله که لعل است، اگر تو بشناسی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۱

 

به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی راه

وگر ز عقل گذشتی، بگوی بسم الله

هزار بار به گوش دلم رسید از غیب

که عشوه راهنمایست و عقل مانع راه

وگر به سلسله عشق مبتلا شده ای

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۲

 

مدار جان من از بهر جان ما روزه

از آنکه جانی و جان را دهد عنا روزه

لب پر از می و گویی که روزه می دارم

تو خود بگوی که باشد چنین روا روزه

اگر تو روزه برای خدای می داری

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۳

 

مهی در آمده و در درونه جا کرده

برفته جان و به تو جای خود رها کرده

چه چشمها که به ره ماند بهر آمدنت

چه دیده ها که سمند تو زیر پا کرده

نبود قیمت یوسف ز هفده قلب فزون

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۴

 

چو بوی زلف تو همراهی صبا کرده

ربوده جان ز من و کالبد رها کرده

پناه سوزش بیچارگان شده زلفت

که در کناره خورشید تکیه جا کرده

کلاه تو که شده کج ز باد رعنایی

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۵

 

بکش به گرد رخ خط دلربا پرده

که هیچکس نکند آفتاب را پرده

ز بیم آنکه رسد چشم آفتاب به تو

ببست ابر به هر لحظه در هوا پرده

کند به پیش رخت پرده پوشی سبزه

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۶

 

چو خاست صبحدم آن مه ز خواب پژمرده

گل رخش ز خمار شراب پژمرده

شدند خوبان پژمرده زان جمال چنانک

شود شکوفه تر ز آفتاب پژمرده

در آفتاب مرو ماه من که نآرد تاب

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۷

 

مکش به ناز مرا، ای به ناز پرورده

مریز خون مسلمان به جرم ناکرده

مرا بکشت لب جان ستان تو، هر چند

مفرحی ست به آب حیات پرورده

ببخش قندی از آن لب که پیش از آن نامید

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۸

 

ای فراق تو یار دیرینه

غم تو غمگسار دیرینه

درد تو میهمان هر روزه

داغ تو یادگار دیرینه

غرق خونم که می خلد هر دم

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵۹

 

ای رخت شمع حسن برکرده

شب عشاق را سحر کرده

مه به زلف تو گم شده، خود را

می بجوید چراغ بر کرده

لب تو بر شکر نهاده خراج

[...]

امیرخسرو دهلوی
 

امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶۰

 

مه به زلف تو گر شود بسته

هر زمان خوب تر شود بسته

گر به زلف تو چشم بگشایم

موی در مو نظر شود بسته

چون گشایی دهان شیرین را

[...]

امیرخسرو دهلوی
 
 
۱
۸۶
۸۷
۸۸
۸۹
۹۰
۱۰۰