به کوی عقل مرو، گر به عشوه بردی راه
وگر ز عقل گذشتی، بگوی بسم الله
هزار بار به گوش دلم رسید از غیب
که عشوه راهنمایست و عقل مانع راه
وگر به سلسله عشق مبتلا شده ای
برو به میکده وز پیر دیر همت خواه
به یک پیاله رهاند ز بند عقل ترا
من آزموده ام ار نشنوی، مرا چه گناه
بیا به مجلس رندان و بر کف ساقی
قران چشمه خورشید بین به یک شبه ماه
مجو مجو قدح باده در جهان، خسرو
که آب بوالهوسان ریخت حب منصب و چاه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات به این نکته اشاره میکند که اگر کسی به عشق و جذبهاش راه یافته، نباید به عقلش توجه کند، زیرا عشق او را به سوی حقیقت و رهایی میبرد. او تأکید میکند که هزار بار فریاد عشق را شنیده و عقل را مانع مسیر میداند. در صورتی که به عشق گرفتار شده، بهتر است به میخانه برود و از پیر راهنما کمک بگیرد تا با یک پیاله از بند عقل رها شود. در نهایت، شاعر دعوت به دوری از زندگیهای مادی و بیمعنا میکند و به مهمانی رندان و شادیهای عاشقانه فرا میخواند.
هوش مصنوعی: به محلهی عقل نرو، اگر با ناز و بروز به سمت آن میروی و اگر از عقل عبور کردی، بگو: بسمالله.
هوش مصنوعی: هزار بار پیامهای پنهانی به قلب من رسید که زیبایی و جاذبه راه را نشان میدهد، اما عقل و خرد مانع از آن میشوند.
هوش مصنوعی: اگر به عشق گرفتار شدهای، به میکده برو و از پیر آنجا یاری بخواه.
هوش مصنوعی: با یک پیاله شراب، تو را از قید و بندهای عقل آزاد میکنم. من از قبل امتحان کردهام و اگر تو این را نپرسی، چه تقصیری بر من است؟
هوش مصنوعی: به جمع رندان برو و بر دستان ساقی، روشنایی خورشید را ببین که در یک شب مانند ماه میدرخشد.
هوش مصنوعی: نکند در دنیا به دنبال جام باده باشی، ای شاه! زیرا آنکه به زندگی خود طمع ورزید، عشق مقام و منصب او را به چاهی کشید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سماع و بادهٔ گلگون و لعبتان چو ماه
اگر فرشته ببیند دراوفتد در چاه
نظر چگونه بدوزم؟ که بهر دیدن دوست
ز خاک من همه نرگس دمد به جای گیاه
کسی که آگهی از ذوق عشق جانان یافت
[...]
به فرخی و به شادی و شاهی ایران شاه
به مهرگانی بنشست بامداد پگاه
برآن که چون بکند مهرگان به فرخ روز
به جنگ دشمن واژون کشد به سغد سپاه
به مهر ماه ز بهر نشستن و خوردن
[...]
مگر که زهره و ما هست نعت آن دلخواه
که با سعادت زهره است و باطراوت ماه
سعادتی که همه در روان گشاید طبع
طراوتی که همه بر خرد ببندد راه
اگر چه در نسب آدم آفتاب نبود
[...]
ایا بهار من و عید نیکوان سپاه
چو ماه ز ابر همی تابی از قبای سیاه
بصید رفتی و پدرام بازگشتی شام
برنگ و بوی رخ و زلف خویشتن می خواه
میئی که وقت سحر زو نسیم گیرد گل
[...]
تو زاهدی و دو زلف تو آفتاب پرست
به سجده اید شما هر دو درگه و بیگاه
چرا دو چشم تو دیبای لعل پوشیدست
اگر نپوشند ای دوست زاهدان دیباه
ز راه گمشده را زاهدان به راه آرند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.