ای رخت شمع حسن برکرده
شب عشاق را سحر کرده
مه به زلف تو گم شده، خود را
می بجوید چراغ بر کرده
لب تو بر شکر نهاده خراج
چشم تو اندکی نظر کرده
تن من نی شد و خیال لبت
بند بندم چو نیشکر کرده
عکس دندان تو به طرف دهن
قطره اشک را سحر کرده
پختگی دلم که پر خون است
دمبدم از غم تو سر کرده
بی خبر کرد ناله گوش مرا
لیک گوش ترا خبر کرده
بینمت یک شبی به خانه خویش
چو مهی سر به عقده در کرده
تو چو آب حیات بر سر من
من به پای تو دیده تر کرده
خسرو اندر میانت پیچیده
موی را خم ز مو کمر کرده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی محبوب است. شاعر از زیباییهای شخص محبوب مانند پوست، لب و موهایش سخن میگوید و بیان میکند که چگونه این زیباییها شبهای عاشقانه را روشن کرده و دل او را تحت تأثیر قرار داده است. احساساتی چون شوق، غم و اشتیاق هم به تصویر کشیده شده و تصویرهایی از لحظههایی که شاعر محبوب را در خواب میبیند و عاشقانه به او نگاه میکند، به نمایش گذاشته شده است. در نهایت، این شعر ترکیبی از عاشقانههای پرشور و عاطفی است که نشاندهنده قدرت عشق بر زندگی و احساسات است.
هوش مصنوعی: زیبایی تو مانند شمعی است که شبهای عاشقان را روشن کرده و صبح را به ارمغان آورده است.
هوش مصنوعی: ماه در زلف تو گم شده و خود را جستجو میکند، چراغی که افروخته شده است.
هوش مصنوعی: لب تو مانند شکر شیرین است و بهای چشم تو فقط کمی توجه کرده است.
هوش مصنوعی: بدن من آرام نمیگیرد و فکر لبهای تو مرا به شدت مشغول کرده است، همچون نیشکری که برشده و شیرین شده است.
هوش مصنوعی: عکس دندان تو باعث شده که اشکها جادو شوند و به سمت دهان بیایند.
هوش مصنوعی: دل من که از عشق و غم تو پر از درد و خون است، همیشه در حال پخته شدن و تغییر است.
هوش مصنوعی: نالهای که من کردم، بیخبر از حال تو بود، اما تو که گوش به این نالهها دادی، حال من را بهتر از خودم میدانی.
هوش مصنوعی: یک شب تو را در خانهات میبینم، مانند ماهی که در تنگی به دام افتاده است.
هوش مصنوعی: تو مانند آب حیات بر روی من هستی، و من به خاطر تو چشمانم را پر از اشک کردهام.
هوش مصنوعی: خسرو در میان تو قرار گرفته و موهای خود را به دور تو پیچیده است، به طوری که خمیدگی موها به کمر تو رسیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دیو ز افعالشان حذر کرده
آنچه او گفته زان بتر کرده
هر یک آرایشی دگر کرده
قصبی بر گل و شکر کرده
عاشقی ترک خواب و خور کرده
جای خود را ز گریه تر کرده
حیرت حسن دوست جانش را
از تن خویش بیخبر کرده
دایم اندر نماز و روزهٔ عشق
[...]
ای لبت شهر پر شکر کرده
لاله را داغ بر جگر کرده
خط سبزت به گرد چشمه نوش
سر از آب حیات بر کرده
لب لعلت ز بهر راحت روح
[...]
غم بیشی ز دل به در کرده
به کمی سوی خود نظر کرده
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.