روزی به لاغ گفتم کت نسبتی ست با مه
من بد لست حیا من شدة الندامه
گاهی کشد به تیغم، گاهی زند به تیرم
فی کل ما یعری حلافنا ادامه
چون حال خویش گویم با ظالمی که پیشش
لم تعتبر حدیثی والعجم فی التهامه
ماییم و کعبه جان مردن به وادی غم
والله فر منی یا طالب السلامه
خسرو ز طعن ترسی، اینجاست بازی جان
بالحیف لحقه من خافه ملامه
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات و دردهای خود سخن میگوید. او به رابطهای که با معشوق دارد اشاره میکند و میگوید که اگرچه به او نزدیک است، اما در عذاب است. این عذاب گاهی به شکل درد و گاهی به شکل انتقاد از خود بروز میکند. او همچنین از بیاعتنایی ظالمی میگوید که به درد او توجهی ندارد. در نهایت، شاعر به جستجوی آرامش و فرار از دردها اشاره میکند و میخواهد از غم و اندوه خود رهایی یابد.
هوش مصنوعی: روزی به دوستانم گفتم که ارتباطی با معشوقم دارم، اما این موضوع باعث شرمندگی و پشیمانیام شده است.
هوش مصنوعی: گاهی به شمشیرم حمله میکند، گاهی با تیر به من آسیب میزند، در هر چیزی که ما را عریان کند.
هوش مصنوعی: وقتی حال خود را برای ظالمی تعریف میکنم که به حرفهایم توجهی ندارد و همچنان در دنیای خودش غرق است.
هوش مصنوعی: ما در دنیایی داریم که چون کعبه جان ماست، در حالی که غم و اندوه ما را فراگرفته است. سوگند به خدا، ای کسی که در جستجوی آرامش هستی، فرار برای من وجود ندارد.
هوش مصنوعی: خسرو از انتقادها میترسد، در این موقعیت جانش به خطر افتاده است؛ در واقع کسی که از توبیخ دیگران میترسد، در موقعیت دشواری قرار دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دی ناگه از نگارم اندر رسید نامه
قالت: «رای فوادی من هجرک القیامه»
گفتم که: «عشق و دل را باشد علامتی هم»
قالت: «دموع عینی لم تکف بالعلامه»
گفتا که: «می چه سازی؟» گفتم: «که مر سفر را»
[...]
ای دل ز اهل و اولاد دیگر مکش ملامه
در شهر خویش بنشین بالخیر والسلامه
آن قوم بیکرم را یک بار آزمودی
«من جرب المجرب حلت به الندامه»
روی از تو بر نتابم، چون رانیام چو خامه
سر بر خط تو دارم، گر خوانیام چو نامه
ساقی بیار جامی، تا جامه بر فشانم
مگذار اهل دل را، تا جان برند و جامه
چون رفت دین و دانش، چه غم ز ننگ و نامم
[...]
از خون دل نوشتم، نزدیک دوست نامه
«اِنّی رَأیتُ دَهراً، مِن هَجْرِکَ القیامه»
دارم من از فراقش، در دیده صد علامت
لَیسَت دُموعُ عَینی، هٰذا لَنا العلامه؟
هر چند کآزمودم، از وی نبود سودم
[...]
با خون دل نوشتم نزد امام نامه
انّی رأیت دهرا من هجرک القیامه
دارم من از فراقت در دیده صد علامت
لیس الدموع عینی هذا لنا العلامه
گفتی ملامت آمد از کثرت حدیثش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.