گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

مه به زلف تو گر شود بسته

هر زمان خوب تر شود بسته

گر به زلف تو چشم بگشایم

موی در مو نظر شود بسته

چون گشایی دهان شیرین را

تنگهای شکر شود بسته

گر ز جورت به چرخ ناله کنم

چرخ را هفت در شود بسته

دیده کز خواب بسته می نشود

هم به خون جگر شود بسته

از دم سرد من عجب نبود

آب چشمم اگر شود بسته

بنده خسرو که دل به مهر تو بست

کی به مهر دگر شود بسته