ای از گل تو ما را در دیده خار مانده
وز نوک غمزه تو جانم فگار مانده
تا نقش تو زمانه در پیرهن کشیده
در کارگاه گردون مه نیم کار مانده
تا بو که چون تو ماهی بینم به طالع خود
هر ب به گریه چشمم اندر شمار مانده
بس دل که هست هر دم از ناردان لعلت
در پرده قطره قطره همچون انار مانده
تو رفتی و دل من دنبال کرده چشمت
مگذار دوستان را دل پر غبار مانده
بی تو درون جانم زارست، چون کنم من
بیرون چو می نیاید، این جان زار مانده
رحمی کز انتظارت دو چشم چار کردم
وز گریه هست صد جو در هر چهار مانده
دستم بگیر، یارا، یاری بکن که هستم
در محنت جدایی دستی ز کار مانده
تن موی گشت، گه گه زان می کنم عزیزش
کز زلف تست ما را این یادگار مانده
عمرم که رفت بی تو اندر حساب ناید
وامی ست بهر خسرو بر روزگار مانده
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به احساسات عمیق و دردناکی اشاره دارد که شاعر به خاطر جدایی از کسی که دوستش دارد تجربه میکند. شاعر حس میکند که از زیبایی و محبت معشوقش محروم شده و این جدایی او را به شدت رنج میدهد. تصویرهای زیبایی از عشق و غم در شعر وجود دارد، مثل اشاره به دلهایی که با یاد معشوق آغشته به عشق و اشک هستند و حالت زار جان شاعر که بدون وجود معشوق به حالتی رقتانگیز درآمده است. در نهایت، شاعر از یار خود درخواست کمک و همراهی میکند تا در این محنت جدایی تنها نباشد.
هوش مصنوعی: ای گل بینظیر، تو باعث شدهای که ما در دلمان احساس ناکامی کنیم و از چشمان زیبا و ناز تو، جانم در عذابی عمیق به سر میبرد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تصویر تو بر روی دنیای پیر و کهنه نقش بسته است، در کارگاه آفرینش جهان هنوز کاری ناتمام باقی مانده است.
هوش مصنوعی: هر بار که تو را میبینم، به خاطر زیباییات چشمانم پر از اشک میشود و این اشکها برای من به مانند یک حسابی که در دستم مانده، شمارش میشوند.
هوش مصنوعی: دلهای زیادی هستند که هر لحظه به خاطر زیبایی و جذابیت تو، مانند دانههای انار، به آرامی و به صورت قطرهقطره در انتظار هستند.
هوش مصنوعی: تو رفتی و دل من همچنان به یاد چشمانت است، نگذار دوستانم را که دلشان پر از غبار و غم است، فراموش کنند.
هوش مصنوعی: بدون تو درون وجودم در حال نابودی است، چگونه میتوانم بیرون بروم در حالی که جانم مثل نی که نمینوازد، همچنان در عذاب است.
هوش مصنوعی: من در انتظار تو چشمانم را چهار برابر باز کردم و از شدت گریه چشمانم پر از اشک شده و در هر گوشه مانده است.
هوش مصنوعی: دستم را بگیر، دوست، به من کمک کن، زیرا در این درد و رنج جدایی، از همهچیز بینصیب و درماندهام.
هوش مصنوعی: هر بار که موهایش را نازک و زیبا میبیند، به یاد او میافتد و احساس میکند که این زلفهای او یادگاری از عشق و زیبایی اوست.
هوش مصنوعی: زندگیام بدون تو محسوب نمیشود و گویی بدهیای است که برای یک پادشاه بر جا مانده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بر بستر هلاکم، بیمار و زار مانده
کارم ز دست رفته، دستم ز کار مانده
رفتست وصل جانان، ماندست جان بزاری
ای کاشکی! نماندی این جان زار مانده
من کیستم؟ غریبی، از وصل بی نصیبی
[...]
تا شانه خشک دستم، بی زلف یار مانده
کارم زدست رفته ، دستم ز کار مانده
صبح جوانی ما، بگذشت و شام پیریست
ازکف شراب رفته، در سر خمار مانده
چون شمع آتشین دل، خود را چرا نسوزم؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.