گنجور

 
امیرخسرو دهلوی

شمع فلک برآید با آتشین زبانه

ساقی نامسلمان درده می مغانه

کشتی من روان کن مانا کرانه یابم

دریای غم ندارد چون هیچ جا کرانه

چون توبه ام شکستی گر نیست وجه باده

بفروش خانه من با آن شرابخانه

می نیم خورد خود ده ور پاره برنجی

دل بر لب تو دارم، می خواستن بهانه

نی نی که از رخ خود بیهوش کن که باری

یکدم خلاص یابم از محنت زمانه

رو تا رویم بیرون دستم به گردن تو

تو بیخود صبوحی، من بیهش زمانه

ای مه غلام حسنت، چون در خمار باشی

نی رو ز خواب شسته نه موی کرده شانه

مطرب به رود خود زن دستی به ابر باران

وین زهد خشک ما راتر کن به یک ترانه

خسرو خراب مطرب تو مست ناز و سرخوش

هان در چنین نشاطی یک رقص عاشقانه

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عراقی

در صومعه نگنجد، رند شرابخانه

عنقا چگونه گنجد در کنج آشیانه؟

ساقی، به یک کرشمه بشکن هزار توبه

بستان مرا ز من باز زان چشم جاودانه

تا وارهم ز هستی وز ننگ خودپرستی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
مولانا

دیدم نگار خود را می‌گشت گرد خانه

برداشته ربابی می‌زد یکی ترانه

با زخمه چو آتش می‌زد ترانه خوش

مست و خراب و دلکش از باده مغانه

در پرده عراقی می‌زد به نام ساقی

[...]

سعدی

می‌برزند ز مشرق شمع فلک زبانه

ای ساقی صبوحی درده می شبانه

عقلم بدزد لختی چند اختیار دانش

هوشم ببر زمانی تا کی غم زمانه

گر سنگ فتنه بارد فرق منش سپر کن

[...]

قاسم انوار

مرآت دل شکستی، ای گنج جاودانه

جان را وحید کردی آخر بهر بهانه

شب بود قوت ما، روزست قدرت ما

ما مست جام عشقیم، از باده شبانه

رحمی کن،ای طبیبم، ای دلبر حبیبم

[...]

حسین خوارزمی

ساقی بیار جامی زان باده شبانه

عشاق را نوا ده مطرب بیک ترانه

گفتا نیارمت می تا تو بها نیاری

آن می بها ندارد جانا مکن بهانه

تا طایران قدسی گردند صید عشقت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه