گنجور

 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۴۹
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

داغ بر دست خود آن شوخ چو در صحبت سوخت

غیر در تاب شد و جان من از غیرت سوخت

صورت شمع رخش بر در و دیوار کشید

کلک نقاش دل خلق به این صورت سوخت

خواستم پیش رخش چهره بشویم به سرشک

[...]

۷ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

هلالی بودی اول صد بلند اختر هوادارت

کنون ماه تمامی ناتمامی آن چنان یارت

به آب دیده پروردم نهالت را چه دانستم

که بر هربی بصر بارد ثرم نخل ثمر بارت

هنوزت بوی شیر از غنچهٔ سیراب می‌آید

[...]

۹ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

این چه چوگان سر زلف و چه گوی ذقن است

این چه ترکانه قباپوشی و لطف بدن است

این چه ابروست که پیوسته اشارت فرماست

وین چه چشمست که با اهل نظر در سخنست

این چه خالست که قیمت شکن مشک ختاست

[...]

۷ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

دوستم با تو به حدی که ز حد بیرونست

دشمنم نیز به نوعی که ز شرح افزون است

معنی دوستی از گفت و شنو مستغنی است

صورت دشمنی آن به که نگویم چونست

دامن عصمت گل چون درد از صحبت خار

[...]

۹ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

نخل قد خم گشته که پرورده دردست

بارش دل پرخون و گلش چهرهٔ زردست

صدساله وصال تو مرا می‌رسد ای ماه

گر مرهم هر خسته به اندازهٔ درد است

خاک که ز جولان سمندت شده برباد

[...]

۷ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

باز این چه زلف از طرف رخ نمودن است

باز این چه مشگ بر ورق لاله سودن است

باز این چه نصب کردن خالست برعذار

باز این چه داغ بر دل عاشق فزودن است

دل بردن چنین ز اسیران ساده دل

[...]

۷ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

زخم جفای یار که بر سینه مرهم است

از بخت من زیاده و از لطف او کم است

کودک دل است و دو و لعب دوست لیک

در قید اختلاص ز قید معلم است

پنهان گلی شکفته درین بزم کان نگار

[...]

۹ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

کنون که خنجر بیداد یار خونریز است

کجاست مرد که بازار امتحان تیز است

دلم ز وعدهٔ شیرین لبی است در پرواز

که یاد کوه‌کنش به ز وصل پرویز است

ز من چه سرزده ای سرو نوش لب که دگر

[...]

۷ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

زان آستان که قبلهٔ ارباب دولت است

محرومی من از عدم قابلیت است

چشمم ز عین بی‌بصری مانده بی‌نصیب

زان خاک در که سرمهٔ اهل بصیرت است

رویم که نیست بر کف پایش به صد نیاز

[...]

۹ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

به عزم رقص چو آن فتنه زمین برخاست

بر آسمان ز لب غیب‌افرین برخاست

به بزم شعلهٔ ناز بتان جلوه فروش

فرو نشست چو آن سرو نازنین برخاست

فکار گشت ز بس آفرین لب گردون

[...]

۷ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

چون دم جان دادنم آهی ز جانان برنخاست

آهی از من سر نزد کز مردم افغان برنخاست

گریه طوفان خیز گشت و از سرم برخاست دود

باری از من گریه کم سرزد که طوفان برنخاست

گرچه شور شهسواران بود در میدان حسن

[...]

۷ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

رخت که صورت صنع آشکار از آن پیداست

نشان دقت صورت نگار از آن پیداست

قدت که بر صفتش نیست هیچ کس قادر

کمان قدرت پروردگار از آن پیداست

سرت که گرم می لطف بود دوش امروز

[...]

۷ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

با من بدی امروز زاطوار تو پیداست

بدگو سخنی گفته ز گفتار تو پیداست

همت آئینهٔ نیر دلان صورت خوبت

این صورت از آئینهٔ رخسار تو پیداست

آن نکته سربسته که مستی است بیانش

[...]

۸ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

گوی میدان محبت سر اهل نظر است

گرد این عرصه مگردید که سر در خطر است

سینهٔ تنگ پر از آه و تنگ پردهٔ راز

چون کنم آه که یک پرده و صد پرده در است

چو هنر سوز تو گه دود برآرد ز جهان

[...]

۷ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

تو را بسوی رقیبان گذار بسیار است

ز رهگذار تو بر دل غبار بسیار است

تو از صفا گل بی‌خاری ای نگار ولی

چه سود از این که بگرد تو خار بسیار است

مرا به وسعت مشرب چنین به تنگ میار

[...]

۱۱ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

با خط آن سلطان خوبان را جمالی دیگر است

بسته هر موی او صاحب کمالی دیگر است

نیست در بتخانهٔ مارا غیر فکر روی دوست

ما درین فکریم و مردم را خیالی دیگر است

پیش رویت چون به یک دم جان ندادیم از نشاط

[...]

۶ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

آهوی چشم بتان چشم تو را نخجیر است

چشم صید افکن تو آهوی آهو گیر است

کرده تیر نگهت را سبک آهنگ به جان

صف مژگان درازت که پر آن تیر است

رتبهٔ عشق رقیب از نگهش یافته‌ای

[...]

۷ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

خط ز رخت سر کشید سرکشی ای گل بس است

وقت نوازش رسید ناز و تغافل بس است

نخل تو شد میوهٔ ریز از تو ندیدم بری

جامه چو گل میدرم صبر و تحمل بس است

در ره مرغ دلم حلقه مکن زلف را

[...]

۶ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

از اشگ گرم چشم ترم کان آتش است

وین موجهای خون گل طوفان آتش است

آهم شرر فشان شده یاران حذر کنید

کاین آه در تراوش باران آتش است

اشگی که می‌رسد ز درونم به چشم تر

[...]

۷ بیت
محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

این صید هنوز نیم رام است

این کار هنوز ناتمام است

این ماه هنوز نو طلوع است

این نخل هنوز نو قیام است

تیغش رقم حیات بزدود

[...]

۹ بیت
محتشم کاشانی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۴۹
 
تعداد کل نتایج: ۹۷۴
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود