گنجور

 
محتشم کاشانی

به عزم رقص چو آن فتنه زمین برخاست

بر آسمان ز لب غیب‌افرین برخاست

به بزم شعلهٔ ناز بتان جلوه فروش

فرو نشست چو آن سرو نازنین برخاست

فکار گشت ز بس آفرین لب گردون

به قصد جلوه چو آن جلوه‌آفرین برخاست

کرشمه سلسله جنبان قید دلها گشت

ز باد جلوه چو آن جعد عنبرین برخاست

بلا به زود لب انبساط خندان شد

اگرچه دیر ز ابروی ناز چین برخاست

به آرمیدگیش گرچه شد عزیمت رقص

ز جا نخاسته آرام از زمین برخاست

چو داد جلوهٔ آشوب خیز داد و نشست

فغان ز محتشم والهٔ حزین برخاست