جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۲ - حکایت بر سبیل تمثیل
یک منک گوشت داد خواجه به زن
کش بپز زود بهر طعمه من
گوشت را زن کباب کرد و بخورد
خواجه چون گشت خواست عذر آورد
که هنوز آن ز دیگ بیرون بود
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۳ - اشارت به تقسیم حیرت محمود و مذموم
معنی حیرت ار شود مقسوم
غیر محمود نیست یا مذموم
آنست مذموم کز شکوک و شبه
بسته گردد به سوی مقصد ره
هست در راه سعی و کوی طلب
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۴ - حکایت آن زن که در دیار مصر سی سال در مقام حیرت بر یک جای بماند
در نواحی مصر شیر زنی
همچو مردان مرد خود شکنی
به چنین دولتی مشرف شد
نقد هستی تمامش از کف شد
شست از آلودگی به کلی دست
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۵ - در بیان آنکه روی عاشق اول به سوی خویش است و بعد از آن به سوی معشوق و در آخر کار به سوی عشق
روی عاشق نخست در خویش است
دل او از برای خود ریش است
گر بخواهد برای خود خواهد
ور بکاهد برای خود کاهد
همه گرد مراد خود گردد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۶ - قصه آن مخنث که از روزن در منظری افتاد و از آنجا در خانه سفلی و از آنجا در سردابه ای و از آنجا در چاهی چون در سردابه افتاد بانگ کرد که ای خداوندان سرای، سرای شما زمین ندارد
آن مخنث به بام همسایه
رفت از همت فرومایه
پا فرو شد به روزنش ناگاه
داشت روزن به سوی منظر راه
چون به منظر فتاد و خاست ز جای
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۷ - اشارت به معنی آنچه رسول صلی الله و علیه و سلم فرموده است که الدنیا ملعونة و ملعون ما فیها الا ذکر الله سبحانه
هست قول نبی که دنیی دون
وانچه جز ذکر ایزد بیچون
داخل اوست جمله ملعونند
وز نظرگاه قرب بیرونند
هر که پیوند ساخت با ملعون
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۸ - حکایت پیر همدانی که از پسر پرسید که هرگز ریش گاو بوده ای و سؤال پسر که ریش گاو کیست و جواب دادن پدر که آن کس که بامداد از خانه بدر آید گوید امروز گنجی یابم، پسر گفت ای پدر تا من بوده ام ریش گاو بوده ام
با پسر گفت پیری از همدان
کای در اطوار کار خود همه دان
خویش را عمری آزمودستی
هیچگه ریش گاو بودستی
گفت با وی پسر که ای بابا
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۹ - در بیان آنکه چون عاشق ظلمت وایه های نفس بداند روی از خود بگرداند و در معشوق آورد
عاشق صدق جو چو دریابد
ظلمت خود ز خود عنان تابد
روی جان آورد به قبله دوست
نشود محتجب ز مغز به پوست
هر چه گوید برای او گوید
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۰ - قصه آن گلخنی که در مشاهده جمال شاهزاده آتش در ژنده اش گرفت و از ژنده به تنش رسید و وی از همه بی خبر بود
از رخ شاهزاده گلخنیی
یافت در دل ز مهر روشنیی
شد چو از ره سواره بگذشتی
گلخنی در نظاره گم گشتی
چو در آمد ز درد عشق ز پای
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۱ - در بیان آنکه چون عشق به مرتبه کمال رسد روی عاشق را از معشوق نیز بگرداند و در خود کند
عشق عاشق چو سر کشد به کمال
شود از غیر عشق فارغ بال
عشق را قبله گاه خود سازد
دل ز معشوق هم بپردازد
حب محبوب حب حب گردد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۲ - حکایت مجنون
عشق مجنون بدین مقام رسید
از تک و پوی و گفت و گوی رهید
داد با خود ترانه ای نو ساز
عشقبازی به عشق کرد آغاز
آستین زد به هر نو و کهنی
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۳ - مناجات
ای فروغ جمال تو خوبان
پرتو خوبی تو محبوبان
جلوه حسن تو کجاست که نیست
جذبه عشق تو کراست که نیست
همه ذرات مست عشق تواند
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۴ - قصه عاشق شدن صاحب فتوحات مکیه قدس الله تعالی سره که عشق مفرط از دل وی سر زده بود و معشوق معین و معلوم نی
پیر توحید شیخ محیی الدین
آفتاب سپهر کشف و یقین
زانچه از ذوق خود بیان کرده ست
در فتوحات مکی آورده ست
که ز مغرب چو آمدم به دمشق
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۵ - قصه خواب دیدن علی بن موفق معروف کرخی و بشر حافی و احمد بن حنبل را قدس الله تعالی ارواحهم
شب علی موفق آن شه دین
رفت در خواب سوی خلد برین
دید شخصی لطیف و پاک سرشت
ایستاده به رهگذار بهشت
یک به یک را به چهره می نگرد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۶ - قصه مشاهده کردن شیخ علی رودباری قدس سره مردن آن مرقع پوش شوریده حال را در محبت آن جوان مغرور به حسن و جمال
بوعلی رودباری آن شه دین
خسرو بارگاه صدق و یقین
رفت روزی به جانب حمام
تا سبک گردد از گرانی عام
دید از رقعه های گوناگون
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۷ - قصه عاشق شدن آن دختر ترسا بر آن جوان مسلمان و در مفارقت وی بر بستر مرگ افتادن و جان دادن
از صف صوفیان سبک سیری
در سیاحت گذشت بر دیری
دید آنجا یکی ز رهبانان
لیک در کسوت مسلمانان
گفت کای کهنه پیر دیرانی
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۸ - قصه عاشق شدن کنیزک خلیفه بغداد بر غلام وی و از استیلای عشق وی خود را در دجله انداختن
نوبهاران خلیفه بغداد
بزم عشرت به طرف دجله نهاد
داشت در پرده شاهدی نوخیز
در ترنم ز پسته شکر ریز
چون گرفتی چو زهره در بر چنگ
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۴۹ - قصه آن جوان که بر دختر عم عاشق شد و در عشق وی نام دزدی بر خود نهاد و ناموس عم نگاه داشت و بدان سبب به مقصود رسید
نوجوانی نخورده نشتر غم
شد گرفتار عشق دختر عم
روز و شب در سرای عم می بود
در مقام رضای عم می بود
دمبدم روی دخترش می دید
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۰ - قصه عیینه و ریا
معتمر نام مهتری ز عرب
رفت تا روضه نبی یک شب
رو در آن قبله دعا آورد
ادب بندگی بجا آورد
ساخت بالین ز آستان نیاز
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۵۱ - حیران شدن معتمر در آنکه آن زاری کننده که بود و پشیمان شدن که چرا دنبال آواز نرفت
معتمر چون بدید صورت حال
بر ضمیرش نشست گرد ملال
گام زد در ره پریشانی
داد رخت خرد به حیرانی
کان همه نالش از زبان که بود
[...]