جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۱ - در بیان آنکه حکمت در وجود پادشاه صاحب جلالت حکمت است به موجب راستی و عدالت
چیست دانی به زیر چرخ اثیر
حکمت اندر وجود شاه و امیر
تا بود پشت بی پناهان را
تا دهد داد دادخواهان را
نیکخواه جهانیان باشد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۸ - در بیان آنکه آنچه گذشت مذمت ذکر سر و جهر نیست بلکه مذمت جماعتی است که آن را وسیله لذات جسمانی و شهوات نفسانی ساخته اند
آنچه کردم بیان درین گفتار
نیست بر ذکر سر و جهر انکار
غیر ذکر خدا چه سر و چه جهر
نیست دل را نصیب و جان را بهر
هست انکار من بر آنکه کسی
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۵۹ - در بیان آنکه اکثر خلق عالم روی پرستش در موهوم و مخیل خود دارند
خلق عالم همه درین کارند
رو به وهم و خیال خود دارند
همه اندر خداپرستی فاش
لیکن آزر صفت خدای تراش
هر کسی بر امید بهبودی
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۶۳ - در بیان آنکه تسبیح موجودات به لسان حال می باشد چنانکه گذشت و ارباب کشف و نظر در آن متفقند و به زبان مقال نیز می باشد چنانکه اصحاب کشف و عیان بدان قایلند و در احادیث نیز واقع است
حمد تسبیح حق بدین قانون
که رسانیده شد به عرض اکنون
به لسان دلالت آمد و حال
نه به ترتیب لفظ و حرف و مقال
وین به سمع خرد شود مدرک
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۷۴ - در بیان آنکه آدمی کمال و نقصان خود را نمی داند زیرا که او مخلوق از برای خود نیست بلکه از برای غیر خود است فالذی خلقه انما خلقه لنفسه لاله فما اعطاه الا ما یصلح ان یکون له تعالی فلو علم انه مخلوق لربه لعلم ان الله خلق الخلق علی اکمل صورة تصلح لربه اعوذ بالله ان اکون من الجاهلین
آدمی را همیشه معتقد است
که مگر آفریده بهر خود است
هر چه او را فتد مناسب حال
داندش از قبیل خیر و کمال
وانچه پنداردش منافی آن
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۰۷ - اشارت به آنکه عزلت بر دو قسم است عزلت مریدان و هی بالاجسام عن مخالطة الاغیار و عزلت محققان و هی بالقلوب عن ملاحظة الاکوان
عزلت سالکان بود به جسد
عزلت عارفان به هوش و خرد
آن بود عزلت جسد که مدام
بگسلی از همه چه خاص و چه عام
در بر اهل زمانه در بندی
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۱۹ - قصه مفسدی که در تحصیل مشت های نفس حیله ای انگیخت که شیطان سوگند یاد کرد که هرگز این حیله به خاطر من خطور نکرده است
گشت پرباد مفسدی را بوق
برد نفسش نفیر بر عیوق
شد پی میل خویش مکحله جوی
کرد صحرا و دشت در تک و پوی
اشتری یافت ناگهان ماده
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۶۹ - سؤال و جواب
ور تو گویی که کاملان بسیار
ما و من آورند در گفتار
بی شک ایشان بسی شتافته اند
وز من و ما خلاص یافته اند
ما و من بر زبان چرا رانند
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۱۵ - پرسیدن پسر از سبب نقصان عشق عارف که عاشقق معنی بود به واسطه نقصان حسن صورت
روزی آن نوجوان به عارف گفت
کای شناسای رازهای نهفت
چون تو را دل اسیر معنی بود
عشق معنی ز صورت اولی بود
حسن معنی نمی شود سپری
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲۷ - قصه حکیمی که به واسطه مشاهده خرق عادت از اولیاء علم وی به جهل برآمد
یافت ناگاه آن حکیمک راه
پیش جمعی از اولیاء الله
فصل دی بود و منقلی آتش
شعله می زد میان ایشان خوش
شد بتقریب آتش و منقل
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۳۵ - در بیان آنکه روی عاشق اول به سوی خویش است و بعد از آن به سوی معشوق و در آخر کار به سوی عشق
روی عاشق نخست در خویش است
دل او از برای خود ریش است
گر بخواهد برای خود خواهد
ور بکاهد برای خود کاهد
همه گرد مراد خود گردد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۶۶ - قصه آن جوان معشوق و پیر عاشق
بود شوخی نشسته بر لب بام
با فروزان رخی چو ماه تمام
بر شکسته کلاه گوشه ناز
گشته نازش هلاک اهل نیاز
پیری آمد سفید موی شده
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۲ - چون حرف نخست از ظالم برود جز سه حرف الم نماند این اشارت به آن است که چون سر به گریبان عدم در خواهد کشید جز الم چیزی نخواهد دید و لفظ سیاست که متضمن سه حرف یاس است مبنی از آن معنی است که می باید که سیاست ظالم متضمن یاس کلی وی بود از ارتکاب مظالم
معدلت سیر تا جهاندارا
زیر حکمت سکندر و دارا
عالم از عدل تو پر آوازه
فضل و جودت برون ز اندازه
عدل را زاد راه فردا کن
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۶ - در بیان آنکه همچنان که پادشاهان را از دانشمندان خوب گفتار نیک کردار ناچار است از وزیر مشیر به رعایت رعایا و عنایت به کافه برایا ناگزیر است
شاه را آنچنان که نیست گزیر
از فقیهی به راه شرع مشیر
از وزیر آنچنان گزیرش نیست
هر کسی لیک دلپذیرش نیست
به وزیری کسی بود در خور
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۷ - حکایت آن بد سرشت که به صاحب عباد نامه نوشت که فلان مالدار مرده است و از وی مال خطیر مانده و بجز یک طفل صغیر وارثی ندارد و جواب نوشتن صاحب عباد به وی
ابن عباد آن بری ز عناد
یار عباد و سازگار عباد
نام او زیب نامه کرم است
همچو اویی درین گروه کم است
سوی او ساعیی ز خبث سرشت
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۴۹ - مقاوله شاعر مادح با خواجه ممدوح
شاعری را به خواجه ممدوح
که بر او ریخت بدره های فتوح
روزی اندر میان نقار افتاد
هر دو را زان نقار کار افتاد
گفت خواجه که شرم باد تو را
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۷ - اظهار عجز از استیفای ثنا کردن و دست تضرع به ادای دعا برآوردن
به که اکنون اعتراف آرم به عجز
نعره اقرار بردارم به عجز
پیش ارباب ذکا اینست دین
سر لا احصی ثنا اینست این
چون ثنایش را نمی یارم شمار
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۸ - حکایت تعبیر معبر خواب آن ساده مرد را بر سبیل سخریه و استهزا و راست آمدن آن تعبیر بی شایبه تبدیل و تغییر
رفت پیش آن معبر ساده ای
از ره عقل و خرد افتاده ای
گفت دیدم صبحدم خود را به خواب
در دهی سرگشته ویران و خراب
هر کجا از دور دیدم خانه ای
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۳ - در صفت بزم عیش سازی و سرود عشرت پردازی وی
شب که از هر کار دل پرداختی
با حریفان نرد عشرت باختی
بزمگاهی چون بهشت آراستی
مطربان حور پیکر خواستی
چون دماغ او شدی از باده گرم
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۳۴ - صفت چوگان باختن وی با همسران و گوی بردن وی از دیگران
چون تن از خواب سحر آسودیش
بامدادان عزم میدان بودیش
صبحدم چون شاه این نیلی تتق
بارگی راندی به میدان افق
شه سلامان نیز مست و نیمخواب
[...]