گنجور

 
جامی

آدمی را همیشه معتقد است

که مگر آفریده بهر خود است

هر چه او را فتد مناسب حال

داندش از قبیل خیر و کمال

وانچه پنداردش منافی آن

داردش از مقوله نقصان

لیکن این اعتقاد عین خطاست

زانکه او آفریده بهر خداست

حق پی هر چه آفرید او را

نیست امکان بر آن مزید او را

در حقیقت کمال او آنست

کز وجودش مراد یزدانست

حق نخواهد ز هستی اشیا

جز ظهور صفات یا اسما

هر چه در عرصه جهان پیداست

هدف حکم اسمی از اسماست

گر نباشد وجود او بالفرض

حکم آن اسم کی پذیرد عرض

ولهذا رسول کرد خطاب

پیش ازین با معاشر اصحاب

گفت اگر ناید از شما عملی

که در آن باشد از گنه خللی

آفریند خدا خطاکیشان

که گناه آید و خطا زیشان

تا کنند از گناه استغفار

حکم غفار را کنند اظهار