ور تو گویی که کاملان بسیار
ما و من آورند در گفتار
بی شک ایشان بسی شتافته اند
وز من و ما خلاص یافته اند
ما و من بر زبان چرا رانند
غرض از ما و من که را دانند
گویم آن کس که شد ز خویش خلاص
شد به سر شهود وحدت خاص
غیر مشهود خود نداند هیچ
غیر ازان بر زبان نراند هیچ
نشود زانش ما و من مانع
هر چه گوید بر آن شود واقع
من چو گوید مرادش از من اوست
اوست چون مغز و لفظ ها همه پوست
بلکه حق بر زبان او گویاست
نطق حق از زبان او پیداست
متکلم ز خود چو گوید راز
جز من و ما دگر چه گوید باز
قایل من چو نیست جز ذوالمن
غیر ذوالمن کجا بود آن من
قطره چون بحر ساخت ناچیزش
که تواند ز بحر تمییزش
به من و ما اگر شود گویا
من و مایش بود همان دریا
گرچه آرد هزار طوفان زور
نفتدش در شهود بحر فتور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چون بیامد بوعده بر سامند
آن کنیزک سبک زبام بلند
برسن سوی او فرود آمد
گفتی از جنبشش درود آمد
جان سامند را بلوس گرفت
[...]
چیست آن کاتشش زدوده چو آب
چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب
نیست سیماب و آب و هست درو
صفوت آب و گونه سیماب
نه سطرلاب و خوبی و زشتی
[...]
ثقة الملک خاص و خازن شاه
خواجه طاهر علیک عین الله
به قدوم عزیز لوهاور
مصر کرد و ز مصر بیش به جاه
نور او نور یوسف چاهی است
[...]
ابتدای سخن به نام خداست
آنکه بیمثل و شبه و بیهمتاست
خالق الخلق و باعث الاموات
عالم الغیب سامع الاصوات
ذات بیچونش را بدایت نیست
[...]
الترصیع مع التجنیس
تجنیس تام
تجنیس تاقص
تجنیس الزاید و المزید
تجنیس المرکب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.