گنجور

 
جامی

خلق عالم همه درین کارند

رو به وهم و خیال خود دارند

همه اندر خداپرستی فاش

لیکن آزر صفت خدای تراش

هر کسی بر امید بهبودی

بسته با خود خیال معبودی

روی تعظیم خود در او کرده

مهر او در درونه پرورده

به عبادت اگر چه مشغول است

عابد آن اله مجعول است

روز حشر که بر عموم بشر

حق تجلی کند به جمله صور

آن تجلی ز حضرت احدش

نبود جز به وفق معتقدش

جز در آن صورت ار شود ظاهر

گردد آن را ز جاهلی منکر

چون تجلی که در معاد بود

همه بر طبق اعتقاد بود

مکن او را به اعتقادی خاص

شو ز قید هر اعتقاد خلاص

نیست حصری خدای را و حدی

که مقید شود به معتقدی

تخته خامه عقاید باش

در همه صورتش مشاهد باش

شو هیولای جمله معتقدات

بو که یابی ز قید و حصر نجات

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
عنصری

چون بیامد بوعده بر سامند

آن کنیزک سبک زبام بلند

برسن سوی او فرود آمد

گفتی از جنبشش درود آمد

جان سامند را بلوس گرفت

[...]

مسعود سعد سلمان

چیست آن کاتشش زدوده چو آب

چو گهر روشن و چو لؤلؤ ناب

نیست سیماب و آب و هست درو

صفوت آب و گونه سیماب

نه سطرلاب و خوبی و زشتی

[...]

ابوالفرج رونی

ثقة الملک خاص و خازن شاه

خواجه طاهر علیک عین الله

به قدوم عزیز لوهاور

مصر کرد و ز مصر بیش به جاه

نور او نور یوسف چاهی است

[...]

سنایی

ابتدای سخن به نام خداست

آنکه بی‌مثل و شبه و بی‌همتاست

خالق الخلق و باعث الاموات

عالم الغیب سامع الاصوات

ذات بیچونش را بدایت نیست

[...]

وطواط

الترصیع مع التجنیس

تجنیس تام

تجنیس تاقص

تجنیس الزاید و المزید

تجنیس المرکب

[...]