جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۹ - خطاب زمین بوس با ترغیب در رعایت رعایا و شفقت بر عموم برایا
ای به شاهی بلند آوازه
کردی آیین خسروی تازه
دل تو نقد عدل راست محک
نیست چون دال و لام ازو منفک
شد چو با عین عاطفت دل تو
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۵۲ - جواب آن
گفت هر جا شد این شناسایی
موجب عطلت و تن آسایی
آن نشان شقاوت از لیست
اثر لعن و طرد لم یزلیست
هر کجا باشد سبب مجاهده را
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۵۴ - اشارة الی ما قاله بعض کبراء العارفین فی معنی قوله تعالی «یا ایها الناس اتقوا ربکم » الایة ان الامر ذم و حمد فکونوا وقایته فی الذم واجعلوه وقایتکم فی الحمد تکونوا ادباء عالمین
متقی نفس خویش را چو شناخت
در شرورش وقایه حق ساخت
سپری شد به پیش حق که مدام
دارد او را نگه ز تیر ملام
هر چه آمد ز جنس نقصان پیش
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۶۸ - حکایت شیخ محقق با مرید موسوس
راهدانی مرید خود را دید
که به قصد نماز می کوشید
بهر تحریمه دست برمی داشت
باز ناکرده اش همی انگاشت
همچنین بارها مکرر کرد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۰۴ - قصه آن پهلوانی که مخنثی را دید که در جوار کعبه خود را بر خاک انداخته و از خوف گناهان خود فریاد و زاری برگفته گفت خداوندا این مخنث را بیامرز یا بار گناهان او را بر گردن من نه که از بیم تو بخواهد مرد
پهلوانی ز پر دلان عجم
می زد اندر طواف کعبه قدم
دید گریان مخنثی بر خاک
روی بنهاده پیرهن زده چاک
نوحه ای برگرفته عالم سوز
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۱۵ - طبقه ثالثه آنکه نیت ایشان در عزلت ایثار صحبت حق است سبحانه و تعالی بر صحبت خلق
وان دگر آن که صحبت مولا
کرد ایثار بر همه دنیا
روز و شب صحبت خدای گزید
دل ز پیوند ماسوا ببرید
کرد خالی ز ما خلق خود را
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۱۷۲ - حکایت بر سبیل تمثیل
خسروی را که بود فرزندان
وقت رفتن رسید ازین زندان
هر یکی را به حیله کاری و فن
داد تیری که زور کن بشکن
یک به یک را چو قوت تن بود
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » اعتقادنامه » بخش ۱ - آغاز
بعد حمد خدا و نعت رسول
بشنو این نکته را به سمع قبول
که نخستین فریضه بر عاقل
عاقلی کز بلوغ شد کامل
نیست بیرون از اینکه بپذیرد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۲ - اشارت به آنکه محبت هر چند از جانبین است اما اصل در آن محبت حضرت حق است سبحانه مر بنده را چنانکه
عشق هر چند بین بین آمد
میل و جذبی ز جانبین آمد
لیک عشق حق است اصل در آن
پرتو آن فتاده بر دگران
تا بر اهل طلب خدای مجید
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۷ - اشارت به تقسیم محبت به ذاتی و صفاتی و افعالی و آثاری
یا بود عشق منتشی از ذات
یا بود منبعث ز حسن صفات
یا ز افعال یا ز آثارش
می شمر منحصر درین چارش
عشق ذات آن بود که باشد دل
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر دوم » بخش ۷۳ - قال رسول الله صلی الله علیه و سلم مثل المؤمن مثل النحلة لا تأکل الا طبیبا و لا تضع الا طبیبا
گفت خیرالبشر رسول خدای
آن فزون از همه به دانش و رای
که بود مؤمن بلند محل
به مثل راست همچو منج عسل
مگس شهد چون رود در باغ
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۰ - در کلمه عدل، عین که چون چشم بر سر آمده است مفتوح است و دال که چون دل در درون قرار گرفته ساکن یعنی باید که صاحب عدل را علی الدوام چشم بصر و بصیرت به حال رعایا مفتوح بود و اغماض از آن جایز نه و دل او از تظلم مظلومان در مرکز عدل آرمیده و جنبش و اضطراب در آن ممکن نه
شاه باید که چشم باز بود
بر بد و نیک سرفراز بود
چشم او باز باشد از چپ و راست
تا ز عالم برون برد کم و کاست
هر که بیند که او نه راسترو است
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۱۸ - در بیان آنکه شهوت که به وایه طبع و کام نفس گرفتاری است دون پایه دولت سلطنت و جهانداری است
دل شه چون هوا پرست بود
ملک دین را ز وی شکست بود
دلش از شاهدان ساده عذار
در تمنای بوس و ذوق کنار
پاکی از خصم بر کنار نهد
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر سوم » بخش ۳۸ - نصیحتی منجی از فضیحت و ملامت مفضی به سلامت
بشنو ای خواجه این حکایت را
بنگر این دانش و درایت را
تو هم آخر ز جنس آدمیی
با ملک در مقام محرمیی
گر قلم می زنی بدینسان زن
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۴ - حکایت آن غلام نخوتکیش که به واسطهٔ مکنت خواجهٔ خویش از محنت قحط و تنگسالی بیباک بود و لاابالی
در دیار مصر قحطی خاست سخت
کز فزع هر کس به نیل انداخت رخت
چون به سوی نان رهی نشناختند
رخت هستی را در آب انداختند
بود جانی قیمت هر تای نان
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۱۵ - در بیان آنکه امضای عزیمت بر ترک گناه در مشیت حق است سبحانه و تعالی اگر امضا کند شکر باید کرد والا عذر باید آورد
توبه چون شیشه قضا آمد چو سنگ
شیشه را با سنگ نبود تاب جنگ
چون قضا با توبه آید سازگار
توبه را باشد بنایی استوار
ور نیاید سازگار او قضا
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۵ - مذمت کردن حکیم شهوت را که ولادت فرزندان بی آن معهود نیست
از شه یونان حکیم تیزهوش
کرد چون افسانه فرزند گوش
گفت شاها هر که او شهوت نراند
در غم محرومی از فرزند ماند
چشم عقل و علم کور از شهوت است
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۲۸ - حکایت سلیمان علیه السلام و بلقیس که از مقام انصاف سخن گفته اند
بود بلقیس و سلیمان را سخن
روزی اندر کشف سر خویشتن
هر دو را دل بر سر انصاف بود
خاطر از رنگ رعونت صاف بود
گفت شاه دین سلیمان از نخست
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۴۲ - تأثیر کردن حیله های ابسال در سلامان و مایل شدن به سوی وی
چون سلامان با همه حلم و وقار
کرد در وی عشوهٔ ابسال کار،
در دل از مژگان او، خارش خلید
وز کمند زلف او، مارش گزید
ز ابروانش طاقت او گشت طاق
[...]
جامی » هفت اورنگ » سلامان و ابسال » بخش ۵۹ - حکایت گفتن وامق به آن که پرسید مقصود تو از این جست و جوی چیست
خورده دانی گفت با وامق به راز
کای ز داغ عشق عذرا در گداز
می بری عمری به سر در جست و جوی
چیست مقصودت ز جست و جو بگوی
گفت مقصود آنکه با عذرا به هم
[...]