جامی
»
هفت اورنگ
»
سلامان و ابسال
»
بخش ۴۲ - تأثیر کردن حیله های ابسال در سلامان و مایل شدن به سوی وی
چون سلامان با همه حلم و وقار
کرد در وی عشوهٔ ابسال کار،
در دل از مژگان او، خارش خلید
وز کمند زلف او، مارش گزید
ز ابروانش طاقت او گشت طاق
وز لبش شد تلخ، شهدش در مذاق
نرگس جادوی او خوابش ببرد
حلقهٔ گیسوی او تابش ببرد
اشک او از عارضش گلرنگ شد
عیشش از یاد دهانش تنگ شد
دید بر رخسار او خال سیاه
گشت از آن خال سیه حالش تباه
دید جعد بیقرارش بر عذار
ز آرزوی وصل او، شد بیقرار
شوقش از پرده برون آورد، لیک
در درون اندیشهای میکرد نیک
که مبادا گر چشم طعم وصال
طعم آن بر جان من گردد وبال
آن نماند با من و، عمر دراز
مانم از جاه و جلال خویش باز
دولتی کن مرد را جاوید نیست
بخردان را قبلهٔ امید نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.