گنجور

 
۱
۲
۳
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

غم چندی بدل زار بغم مدغم ماست

ساقیا باده بیاور که دوای غم ماست

خم زلف تو مگر جای غریبان باشد

که در آن حلقه قرار دل بی همدم ماست

گر نیی کعبه چرا دل چو حجر داری سخت

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

گفتم کمند عشق تو در گردن منست

گفت این کمند خلق جهانرا بگردنست

گفتم ز درد عشق تو کاهیده شد تنم

گفتا میان ما و تو حایل همین تنست

گفتم براه عشق شد آلوده دامنم

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

چون خصر ره بچشمهٔ حیوانم آرزوست

یعنی دو بوسه زان لب خندانم آرزوست

صیاد تا به دام تو گردیده ام اسیر

دیگر نه طرف باغ و نه بستانم آرزوست

تا نسبتی بزلف تو پیدا کنم مدام

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

غم چندی بدل زار بغم مدغم ماست

ساقیا باده بیاور که دوای غم ماست

خم زلف تو مگر جای غریبان باشد

که در آن حلقه قرار دل بی همدم ماست

گر نیی کعبه چرا دل چو حجر داری سخت

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

گفتم کمند عشق تو در گردن منست

گفت این کمند خلق جهانرا بگردنست

گفتم ز درد عشق تو کاهیده شد تنم

گفتا میان ما و تو حایل همین تنست

گفتم براه عشق شد آلوده دامنم

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

چون خصر ره بچشمهٔ حیوانم آرزوست

یعنی دو بوسه زان لب خندانم آرزوست

صیاد تا به دام تو گردیده ام اسیر

دیگر نه طرف باغ و نه بستانم آرزوست

تا نسبتی بزلف تو پیدا کنم مدام

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

شیرم ولی اسیر به دام غزال دوست

چون نی تهی ز خویشم و پر از مقال دوست

در روی خلق دیدهٔ حیرت گشوده‌ام

بینم مگر جمال عدیم المثال دوست

منعم مکن که خاک ره دشمنان شدم

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹

 

دل مرا ز کمندت سر رهائی نیست

کجا رود بکسش جز تو آشنائی نیست

بیا بیا که دلم بی تو از جهان سیر است

مرو مرو که مرا طاقت جدائی نیست

بدور چشم تو و زلف تو دگر کارم

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

تنها براه دوست نباید ز جان گذشت

جز دوست هر چه هست بباید از آن گذشت

باشد برون ز کون و مکان یار و در پیش

هر کس که رفت از سر کون و مکان گذشت

آن مرحله است وادیت ای کعبهٔ مراد

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

علی است بهر بجا بودن جهان باعث

بقای جسم ندارد به غیر جان باعث

گر او نبد نه زمین بد نه آسمان آری

وجود اوست بر ایجاد این و آن باعث

بحق عشق قسم نیست غیر عشق علی

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

هزار بار به خون جگر طهارت کرد

که تا جمال تو را چشم من زیارت کرد

چه فتنه‌ای تو ندانم که چشمت از مردم

به غمزه دین و دل و عقل و هوش غارت کرد

بگفتمش به کجا اهل دل سجود آرند

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

یاد دو طره ات بدلم چون درون شود

سررشتهٔ دو عالمم از کف برون شود

زان صاد چشم و میم دهن مد ابروان

ما را رواست گر الف قد چو نون شود

موی سیه سفید شد و عشق من فزود

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۰

 

هر که را بوئی از آن طرهٔ پرچین‌ آمد

فارغ از مشک ختا و ختن و چین‌ آمد

آب و رنگ رخ یار است که در باغ عیان

از گل و لاله و از سنبل و نسرین‌ آمد

چکنم گر نشوم کافر عشقش که مرا

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۷

 

عاقبت دلا دیدی کار یار و من چون شد

حاصل من از عشقش دیدهٔ پر از خون شد

مهر اگر فزاید مهر از چه رو بآن مه من

هرچه مهر افزودم جور و کینش افزونشد

دوش مستی ما را جام می‌نشد باعث

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

چندانکه سیل دیده من بیشتر شود

زان بیش آتش ستمش شعله ور شود

گفتم دلش به آه گدازم ولی مدام

سختی بر آن فزاید و این بی اثر شود

دوران هجر دلبر و ایام عمر من

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

ساقی چه باده بود که بر من حواله کرد

مست ابد مرا به نخستین پیاله کرد

با حکمت آن طبیب که صد ساله درد من

درمان بجرعهٔی ز شراب دوساله کرد

یارب شمیم مشگ و زد بر مشام جان

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۴

 

بخدا رسد هر آن دل که پی هوا نباشد

بلی از هوا چو بگذشت بجز خدا نباشد

بره طلب سراپا شده‌ام قدم که رهرو

بطریق عشق بایست کم از صبا نباشد

چو بلای عشق نبود بجهان دگر بلایی

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

خبر عشق ز هر دل بهوا بسته مپرس

رسم این راه جز از مرد ز خود رسته مپرس

خواهی ار آگهی از ا ین ره پرخوف و خطر

جز از آنراه نوردان جگر خسته مپرس

هست جوئی بره عشق که آن هستی تست

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۹

 

کسی که سرمه نکرد از غبار رهگذرش

نبود اهل نظر خاک عالمی بسرش

بسینه دل ز طپیدن هم او فتاد افغان

که ماند در قفس اینمرغ و ریخت بال و پرش

ببرد حاصل ایام زندگانی خویش

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۲

 

ای دیده و دل هر دو بدار تو شایق

آزاد گرفتار تو از قید علایق

روی تو چو خورشید هویداست و لیکن

هر دیده نباشد بتماشای تو لایق

هر کس که چو من دیده بروی تو کند باز

[...]

۶ بیت
صغیر اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
 
تعداد کل نتایج: ۴۴