گنجور

 
صغیر اصفهانی

هزار بار به خون جگر طهارت کرد

که تا جمال تو را چشم من زیارت کرد

چه فتنه‌ای تو ندانم که چشمت از مردم

به غمزه دین و دل و عقل و هوش غارت کرد

بگفتمش به کجا اهل دل سجود آرند

به ابروان چو محراب خود اشارت کرد

بگفت عاقبتت می‌کشم به خون یارب

غمش مباد که شادم از این بشارت کرد

مقام قرب خدا یافت همچو ابراهیم

کسی که کعبهٔ ویران دل عمارت کرد

اگر صغیر کبیرانه می خورد نه عجب

که جا به میکدهٔ عشق در صغارت کرد