چندانکه سیل دیده من بیشتر شود
زان بیش آتش ستمش شعله ور شود
گفتم دلش به آه گدازم ولی مدام
سختی بر آن فزاید و این بی اثر شود
دوران هجر دلبر و ایام عمر من
آن هی طویل گردد و این مختصر شود
از پا روم به مدرسه وز سر بمیکده
کان راه طی بپا ولی این ره بسر شود
یارب که پیر میکده و شیخ مدرسه
آن برقرار باشد و این دربدر شود
نالد صغیر بر در دلدار خود مگر
آنشاه زین گدای درش باخبر شود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از آلام و دردهای ناشی از جدایی از معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که هرچه بیشتر به غم و اندوه خود میافزاید، آتش ستم بر دلش شعلهورتر میشود. همچنین، او اشاره میکند که در طول دوران فراق، زمان برای او طولانیتر شده و زندگیاش بیمحتواتر گشته است. شاعر برای فرار از این سختیها به مدرسه و میخانه میرود، اما میبیند که هر دو مسیر به او آرامش نمیدهند. او در نهایت دعا میکند که وضعیت و حال پیر میکده و شیخ مدرسه تغییر نکند، و دلش به یاد و نام معشوق میتپد.
هوش مصنوعی: هر چقدر که اشکهایم بیشتر شود، به همان اندازه آتش ستمی که به من میشود، شدیدتر و پرحرارتتر میگردد.
هوش مصنوعی: به او گفتم که با آه و نالهام دلش را نرم کنم، اما هر بار که تلاش میکنم، زحمت و سختی بر دل او بیشتر میشود و نتیجهای نمیگیرم.
هوش مصنوعی: زمانی که از محبوب دور هستم و روزهای عمرم سپری میشود، انتظار من طولانیتر میشود و لحظات خوشی که با او داشتم، به سرعت به پایان میرسند.
هوش مصنوعی: از خانه به سوی مدرسه میروم و از دل میکده، آنقدر مسیر را میپیمایم که در انتها به مقصد میرسم.
هوش مصنوعی: خدایا، امیدوارم که آن بزم و خوشی در میکده و علم و دانش در مدرسه همیشه پایدار باشد و در عوض، این آدم بیسر و سامان و سرگردان به حال خود رها نشود.
هوش مصنوعی: کودکی در درب خانه محبوبش ناله میزند، اما آیا آن شاه بر حال این گدا که در درش ایستاده، آگاهی پیدا میکند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
هر ساعتی ز عشق تو حالم دگر شود
وز دیدگان کنارم همچون شمر شود
از چشم خون فشانم نشگفت اگر مرا
از خون سر مژه چو سر نیشتر شود
راز من و تو اشگ دو چشم آشکار کرد
[...]
ایخسروی که هر که کند بندگی تو
هم تاج بخش گردد و هم تاجور شود
هر دم ببندگی تو این خیمه کبود
چون خر گه ایستاده و بسته کمر شود
جان خرد ز خلق تو مشگ تبت برد
[...]
گر هیمه عود گردد و گر سنگ در شود
مشنو که چشم آدمی تنگ پر شود
ما را نه ممکن است که از تو به سر شود
گر حکمِ آفرینشِ عالم دگر شود
آرام نیست یک نفسم در فراقِ تو
صبرم میسّر از تو دریغا اگر شود
گر جرمِ آفتاب بپوشد شگفت نیست
[...]
ناگاه پیش ازان که کسی را خبر شود
آن بیوفای عهد شکن را سفر شود
کردند آگهم که فلان رفت و دور رفت
نزدیک بود کز تن من، جان به در شود
او می رود چو جان و مرا هست بیم آن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.