نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱
زبان طعنه ما کوته از بریدن نیست
علاج شکوه عاشق به جز شنیدن نیست
ز بس که گشتهام از درد انتظار ضعیف
نگاه را به رخت قوت رسیدن نیست
چنان که خانه زندانیان فرود آید
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲
داغ دل در عشق افسردن نمیداند که چیست
لاله این باغ پژمردن نمیداند که چیست
خنده بر حالم مزن کاین گریه هرکس را گرفت
دامن از خون دل افشردن نمیداند که چیست
عشق از یک تاختن به نگاه دل تاراج کرد
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳
هوا بدیهه رسانست و باغ موزون است
به هر ترنم مرغی هزار مضمون است
زبان بلبل شوخ از سخن نمی افتد
اگر چه خورده گل همچو در مکنون است
بهوش زی که تو گر از برون نمی بینی
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴
محبت تو به هر دل نشست کین ننشست
دمی به هر که نشستی دگر غمین ننشست
به محفلی که تو دامن به رنجش افشاندی
مگس ز تلخی عیشم بر انگبین ننشست
همیشه گرمی خویی بر آتشم دارد
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵
بختم این بس که مشتری شده دوست
هرچه خلقم بها نهند نکوست
نشکنم رنگ رخ چو مستسقی
آب هرکس به قدر ظرف سبوست
در بر ارباب ذوق کم بندند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶
باز دل جایی گل دیوانگی بو کرده است
دیده ام از گریه آبی تازه در جو کرده است
خاطری دارم چنان کز نوبهار دوستی
صد گلستانم پدید از هر بن مو کرده است
از چراغ وصل دل را نور ده کان جان تست
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷
خوی شه عربده جو افتادست
کشته یی بر سو کو افتاده ست
به ادب زی که سرمستان را
بد کمندی به گلو افتادست
بهش از شارع میخانه گذر
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸
داند اخلاص مرا وز حال من آگاه نیست
در دلش ره دارم و بر آستانم راه نیست
بخت با ما سرکش است و مدعا با ما به جنگ
کهربای شوق ما را جذبه یک کاه نیست
فصل ها شد در تباهی، برنیامد عمر ما
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
این پیش خیل کج کلهان از سپاه کیست؟
وین قبله یی که کج شده طرف کلاه کیست؟
دامن کشان چو ابر به گلزار می رود
تا آب نرگس که و برق گیاه کیست؟
پایم به پیش از سر این کو نمی رود
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰
شهر ویران شده گریه مستانه ماست
هرکجا هست غمی دربهدر خانه ماست
از همه سو، ره بیغوله و صحرا بستند
هرکه را می نگری در پی دیوانه ماست
بال و پر سوخته هر یک به کناری رفتند
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱
جمال ساقی ما در ضمیر لاله گذشت
که لاله را می لعل از سر پیمانه گذشت
در آن شمایل موزون نگر که هرکس دید
به حسن و معنی صد دفتر و رساله گذشت
به قصد ضبط نگه، چین بر ابروان انداخت
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۲
شب از فسانه ام ز جنون خانه پر شدست
وز گریه ام دیار ز ویرانه پر شدست
زان طره کی شکایت آشفتگی رسد
ما را که زلف او چو کف شانه پر شدست
ترسم به لاله و سمن او زیان رسد
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
گل بیداد دسته بسته اوست
مهر در دل خسک شکسته اوست
همه جا ناخن تصرف بند
هر کجا سینهای است خسته اوست
این که گم گشته عهد و شرط وفا
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴
دل که جمعست غم بی سر و سامانی نیست
فکر جمعیت اگر نیست پریشانی نیست
بیضه در جنگل شهباز نهد طایر من
در فضایی که منم بال و پرافشانی نیست
گر کنم یاد ز بتخانه مرا عیب مکن
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵
شور چمن ز نغمه آزادی من است
روی شکفته سحر از شادی من است
میخانه ام، به بوی بهارم گشاده اند
هرجا خرابی است ز آبادی من است
بیهوشی ام به جلوه گه گلستان برد
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
آن که صد نامه ما خواند و جوابی ننوشت
سطری از غیر نیامد که کتابی ننوشت
شمع بی شعله به پروانه فرستاد آن دوست
که به ما نامه روان کرد و عتابی ننوشت
همه جا شوق تو لب تشنه به راهم آورد
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷
جزای حسن عمل در شریعت عربیست
به عرف عفو نکردن گناه بی ادبیست
سواد دل ز می سالخورده روشن کن
که عینک بصرش ز آبگینه حلبیست
قبول بی هنران ز التفات معشوق است
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸
غیر من در پس این پرده سخن سازی هست
راز در دل نتوان داشت که غمازی هست
زخم کاریست صراحی و قدم برچینید
نیم بسمل شده ای را سر پروازی هست
بلبلان! گل ز گلستان به شبستان آرید
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹
عشق مرا زبان حکایت بریدنیست
مکتوب سر به مهر دلم ناشنیدنیست
رازی که در دلست ز دل بایدم نهفت
گل های ناشکفته این باغ چیدنیست
جلد و بیاض و دفترم از راز دل پر است
[...]
نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰
رفتی به بزم غیر و نکونامی تو رفت
ناموس صدقبیله ز یک خامی تو رفت
اکنون اگر فرشته نکو گویدت چه سود
در شهر صد حکایت بدنامی تو رفت
هم صحبت رقیب شدی از غرور حسن
[...]