گنجور

 
نظیری نیشابوری

جمال ساقی ما در ضمیر لاله گذشت

که لاله را می لعل از سر پیمانه گذشت

در آن شمایل موزون نگر که هرکس دید

به حسن و معنی صد دفتر و رساله گذشت

به قصد ضبط نگه، چین بر ابروان انداخت

ولی نشد، که کمند از سر غزاله گذشت

به طعنه از بر ما غافلان فارغ دل

چنان گذشت که بر دشت لاله ژاله گذشت

دلم ز حرص سؤال از لبش جواب نیافت

چو آن گدای سراسیمه کز نواله گذشت

سپهر هرچه کند روزیت به خشم مرو

که روی بختم از آن گشت کز حواله گذشت

دوساله دردکش دیر بوده ام عجب است

که شصت ساله توان از می دو ساله گذشت

سری ز قلقل مینا برون نیاوردم

اگرچه عمر به تحقیق این مقاله گذشت

جفا نماند ز پندار خود چو وارستم

بیا که کار «نظیری » ز آه و ناله گذشت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode