گنجور

 
نظیری نیشابوری

غیر من در پس این پرده سخن سازی هست

راز در دل نتوان داشت که غمازی هست

زخم کاریست صراحی و قدم برچینید

نیم بسمل شده ای را سر پروازی هست

بلبلان! گل ز گلستان به شبستان آرید

که درین کنج قفس زمزمه پردازی هست

گو که این صف شکنان قصد ضعیفان نکنند

که درین قافله گاهی قدراندازی هست

تو مپندار که این قصه به خود می گویم

گوش نزدیک لبم آر که آوازی هست

عشق بازیم به معشوق مجازی انداخت

کز نیازیم که با اوست به خود نازی هست

دی «نظیری » نرسیدست که امروز رود

صحبتی را بود انجام که آغازی هست