گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱ - سرزنش گم‌کرده‌راهان

 

مسجد و میکده و کعبه و بتخانه یکی است

ای غلط کرده ره کوچه ما! خانه یکی است

هرکس از جام ازل گرچه به نوعی مستند

چشم مست تو گواه است که پیمانه یکی است

صورت آدم و حوا به حقیقت دام است

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

تعالی الله از این صورت که عین ذات پرمعنی است

دل محروم از این صورت دو چشم جان پرتابی ست

بخوان لا تسجدوا للشمس و امر ذات حق دریاب

که فرمود اسجدوا آن را که اسم او الف لامی است

از آنرو چارده سجده ترا فرض است در مصحف

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

آن که بر لوح رخت خط الهی دانست

بنده عشق الهی شد و شاهی دانست

آن که می گفت که روی تو به مه می ماند

چون نظر کرد به روی تو کماهی دانست

زلف و رخسار تواش کی رود از پیش نظر

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

چشم تو فتنه ای است که عالم خراب اوست

مستی دیر و باده ز جام شراب اوست

رویت که صبح صادق شهر وجود ماست

از هر طرف که می نگرم فتح باب اوست

معنی اوست هرچه دل اندیشه می کند

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

ای دل! بلا بکش چو دلت مبتلای اوست

خوشنود شو بدانچه مراد و رضای اوست

تن در جفای او نه و از غم مدار باک

کاین غصه و جفا همه عین وفای اوست

قدر قدر چه داند و قاضی هر قضا

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

مطلع نور تجلی آفتاب روی اوست

لیلة القدری که می گویند هست آن موی اوست

قاب قوسینی که در معراج دید آن شب رسول

گر به چشم دل ببینی هیئت ابروی اوست

عروة الوثقی که خواند عارفش حبل المتین

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

بیار باد صبا شمه ای ز طره دوست

که آفتاب جهانتاب زیر سایه اوست

کجایی ای صنم چین! که اشک دیده من

به جست و جوی وصالت همیشه در تک و پوست

به بوی زلف تو جان می دهد نسیم صبا

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

الله الله این چه نور است آفتاب روی دوست

این چنین رویی به وجه الله اگر آری نکوست

چشم من جز روی او، روی که آرد در نظر؟

کآنچه می آید به چشمم در حقیقت روی اوست

می دمد بوی خوش باد صبا جان در تنم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

لوح محفوظ است پیشانی و قرآن روی دوست

«کل شی ء هالک » لاریب اندر شأن اوست

چشمه حیوان کز او شد زنده جاوید خضر

در بهشت روی او دیدم روان آن چارجوست

کی تواند یافت از ماهیت معنی خبر

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

غرقه در دریای عشقش حال ما داند که چیست

این سخن آسوده بر ساحل کجا داند که چیست

حال آن زلف پریشان بشنو از من مو به مو

آن پریشانی گرفتار بلا داند که چیست

(عشق خوبان در دلم گنجی است ز اندازه برون

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

مشرک بی دیده کی احوال ما داند که چیست

مرد حق بین معنی سر خدا داند که چیست

گمرهی کز خط وجه دوست، روی حق ندید

شرح بیست و هشت و سی و دو کجا داند که چیست

همچو ما سبع المثانی از کتاب روی یار

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

خلاق دو عالم بجز از فضل خدا نیست

او ذات و صفاتش بجز از سی و دو تا نیست

آن سی و دو تا اصل کمال است به تحقیق

خود نیست که در جانش از این سی و دو تا نیست

در ظاهر و باطن به مجازی و حقیقت

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

جز وصل رخت چاره درد دل ما نیست

این حال که را باشد و این درد که را نیست

تا در نظرم نقش خیال تو درآمد

در خانه چشمم به جز از نور خدا نیست

تا ره به شب قدر سر زلف تو بردم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

جانا بیا که صحبت جان بی تو هیچ نیست

ناز و نعیم هر دو جهان بی تو هیچ نیست

هر کام و ذوق و عشرت و عیش و طرب که هست

ای آرزوی جان من، آن بی تو هیچ نیست

فردوس و حور بی تو نخواهم که پیش من

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

هر که با جام می لعل لبش همدم نیست

در حریم حرم حرمت ما محرم نیست

دل به نیش است که هر نوش ندارد سودش

سینه زخمی است که خوشنود به هر مرهم نیست

کمر صحبت این راه ببندی ور نه

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۶ - مهاجرت از باکو

 

خاک باد آن سر که در وی سر سودای تو نیست

دور باد از شادی، آن کو یار غم‌های تو نیست

سرو در بالا کمال راستی دارد ولی

در کمال حسن و زیبایی چو بالای تو نیست

گرچه خورشید اقتباس از شمع رویت می کند

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۷

 

حیات زنده دلان جز به عشقبازی نیست

مباز عشق به بازی، که عشق، بازی نیست

دلا بسوز ز عشقش چو شمع و جان بگداز

که کار عشق بجز سوز و جانگدازی نیست

طهارتی که نسازی به خون دل، می دان

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

نرنجم از تو گرت سوی ما نگاهی نیست

گناه بخت من است این ترا گناهی نیست

تو هیچ داد دل من نمی‌دهی چه کنم؟

کجا روم که به غیر از تو پادشاهی نیست

خوشم به چهره کاهی که دارم از غم تو

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

خلاف خوی رضا، یار ما گرفت و گذاشت

نقیض و عکس وفا و جفا گرفت و گذاشت

ز مهر و کین چو به نقصان نمی رسید کمال

طریق بغض و محبت رها گرفت و گذاشت

ز فرقت رخ و زلفش دل چو آینه ام

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

آرزومندی و درد هجر یار از حد گذشت

در غمش صبر دل امیدوار از حد گذشت

گرچه دلشادم به امید شب وصلت، ولی

محنت هجران و جور روزگار از حد گذشت

گرچه بر راه خیالش دیده می دارم نگاه

[...]

نسیمی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۲۲