گنجور

 
نسیمی

تعالی الله از این صورت که عین ذات پرمعنی است

دل محروم از این صورت دو چشم جان پرتابی ست

بخوان لا تسجدوا للشمس و امر ذات حق دریاب

که فرمود اسجدوا آن را که اسم او الف لامی است

از آنرو چارده سجده ترا فرض است در مصحف

که چون اسم و مسمی هم ترا در مصحف معنی است

کلام حق ز حق هرگز نخواهد منفصل چون شد

تو خواهی گر شوی واصل به حق این راه از تقوی است

چو شیطان منکر صورت شد از معنیش دور افتاد

که هم زان صورت و معنی ز قیل و قال در دعوی است

بصیرت نیست شیطان را کجا دریابد این نکته؟

که صد قرن از حیات او به مثل یکدمه خوابی است

فنا برخاست از عالم نقاب از چهره چون بگشاد

خداوندی که از رویش درون جنت اعلی است

علی محسوب ذات حق از آن آمد که چون نقطه

همیشه بود تا باشد ز جود فضل حق با «بی » است