گنجور

 
نسیمی

مسجد و میکده و کعبه و بتخانه یکی است

ای غلط کرده ره کوچه ما! خانه یکی است

هرکس از جام ازل گرچه به نوعی مستند

چشم مست تو گواه است که پیمانه یکی است

صورت آدم و حوا به حقیقت دام است

معنی دام اگر یافته ای، دانه یکی است

گرچه بسیار بود قصه و افسانه عشق

چون تو صاحب نظری قصه و افسانه یکی است

اختلافی ز ره صورت اگر هست چه باک

آتش و شمع و شب و مجلس و پروانه یکی است

هریک از روی صفت یافته اسمی ور نه

مفلس و محتشم و عاقل و دیوانه یکی است

چشم احول ز خطا گرچه دو بیند یک را

روشن است این که دل و دلبر و جانانه یکی است

تکیه بر مسند هستی مکن ای صاحب جاه!

که در این ره بر ما گلخن و کاشانه یکی است

چون نسیمی، طلب گنج بقا کن که یقین

شاه و درویش در این منزل ویرانه یکی است