هر که با جام می لعل لبش همدم نیست
در حریم حرم حرمت ما محرم نیست
دل به نیش است که هر نوش ندارد سودش
سینه زخمی است که خوشنود به هر مرهم نیست
کمر صحبت این راه ببندی ور نه
هر که زد بخیه بر اندام کله، ادهم نیست
زاهد ار از تو دم حال بپرسد گویش
صحبت جام طرب کش که از این به دم نیست
دیده بگشای و بر اعجاز نسیمی بنگر
کاین نسیم است که منفوخ به هر مریم نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به نوعی به دلنگرانی و دلتنگی اشاره دارد. شاعر به توصیف حالتی میپردازد که در آن احساسات عمیق و جذابیتهای حیات در کنار تسلی خاطر و ارتباط با زیباییهای دنیوی قرار دارند. او به محدودیتهایی که در ارتباط با عشق و زیبایی وجود دارد، اشاره کرده و به نحوی از زهد و بیتوجهی به جذابیتهای زندگی انتقاد میکند. در نهایت، با دعوت به آگاهی از زیباییهای اطراف، به سنت عشق و زیبایی مثل نسیمی پاک و دلنواز اشاره میکند که نمیتوان با هیچ چیز دیگری جایگزین کرد.
هوش مصنوعی: هر کسی که با سبکی خاص و دلپذیر زندگی میکند و از لذتها بهره میبرد، در مکانهای مقدس و محترم، جایی ندارد و نمیتواند به آنها نزدیک شود.
هوش مصنوعی: دل به زخم و درد نشانهای است که هیچ لذتی نمیتواند برایش فایدهای داشته باشد. سینهام زخمی است که حتی با بهترین درمانها هم بهبودی نمییابد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در این مسیر گفتگو را به پایان برسانی، این کار را انجام بده؛ وگرنه، هر کسی که به ظاهر خودش را درست کرده و ظاهر را در نظر میگیرد، شایسته نیست که به او بها داده شود.
هوش مصنوعی: اگر زاهدی از تو حال و احوالت را بپرسد، بگویید که صحبت درباره لذتها و شادیها کنید، چرا که از این دنیا دیگر چیزی باقی نمانده است.
هوش مصنوعی: چشمهایت را باز کن و به شگفتیهای نسیمی نگاه کن، این نسیم است که به هر مریم دمیده نشده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سر سودای تو را سینهٔ ما محرم نیست
سینهٔ ما چه که ارواح ملایک هم نیست
کالبد کیست که بیند حرم وصل تو را
کانکه جان است به درگاه تو هم محرم نیست
خاک آن ره که سگ کوی تو بگذشت بر او
[...]
آن نگینی که منش می طلبم باجم نیست
وان مسیحی که منش دیده ام از مریم نیست
انک از خاک رهش آدم خاکی گردیست
ظاهر آنست که از نسل بنی آدم نیست
گرچه غم دارم و غمخوار ندارم لیکن
[...]
گر مرا سر رود اندر غم جانان غم نیست
عاشق شیفته دل را خبر از عالم نیست
عهد بستی که دگر از تو نه بردارم دل
ترسم آنست که پیمان بنان محکم نیست
دارم از دست تو بسیار شکابت لیکن
[...]
من دگر دم نزنم گر چه دمم همدم نیست
خود مرا زهره که پیش تو بر آرم دم نیست
مردم دیده برون میکنم از خانهٔ چشم
تا نبیند رخ خوب تو که او محرم نیست
دل سخت تو به هنگام جفا چون سنگ است
[...]
ما بدانیم که خوبی چو تو در عالم نیست
در پری و ملک و نسل بنی آدم نیست
هر که نشناخت ترا گوهری هر دو جهان
همه دانند که در علم نظر اعلم نیست
در حریم حرم وصل نمی گنجد غیر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.