گنجور

 
نسیمی

جانا بیا که صحبت جان بی تو هیچ نیست

ناز و نعیم هر دو جهان بی تو هیچ نیست

هر کام و ذوق و عشرت و عیش و طرب که هست

ای آرزوی جان من، آن بی تو هیچ نیست

فردوس و حور بی تو نخواهم که پیش من

جنات عدن و حور و جنان بی تو هیچ نیست

تاج قباد و ملک سلیمان به نیم جو

چون حاصل زمین و زمان بی تو هیچ نیست

باغ بهشت و سایه طوبی کجا برم

کآن ها به چشم زنده دلان بی تو هیچ نیست

هیچ است بی وجود وصال تو هر دو کون

یعنی وجود کون و مکان بی تو هیچ نیست

صهبای کوثر از لب رضوان به بزم خلد

ای نوش لعل پسته دهان، بی تو هیچ نیست

در باغ چشمم آب روان می رود ولی

ای سرو ناز آب روان بی تو هیچ نیست

بگذر ز نام و نفی نشان کن نسیمیا

چون نیستی تو، نام و نشان بی تو هیچ نیست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode