گنجور

 
۱
۲
۳
۲۹
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲ - فی نعت النّبی صلی الله علیه و آله و سلّم

 

ای افتخار نام نبوّت به نام تو

افزوده حشمت رسل از احتشام تو

تفضیل مکّه بر همه گیتی ز فضل تو

تعظیم کعبه از شرف احترام تو

تا قدر تو ز منزل ادنی مقام یافت

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

نه توان پیشِ تو آمد نه تو آیی بر ما

کیست پیغام‌رسان من و تو غیر صبا؟

بیش از این طاقتِ بارِ شبِ هجرانم نیست

ای عزیز از سر لطفت ز در بنده درآ

بندهٔ خستهٔ بیچاره به وصلت بنواز

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

رحمی بکن آخر به من خسته خدا را

از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را

زین بیش نمانده‌ست مرا طاقت هجران

آخر نظری کن به من از لطف، خدا را

یک شب ز سر لطف، تو بر وعده وفا کن

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

اسباب جهان نیست میسّر دل ما را

آخر که کند حل به جهان مشکل ما را

بر درد دل خلق جهانی چو طبیبی

از لطف دوایی بکن آخر دل ما را

جانا مگر از روز نخستین بسرشتند

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

مستغرق بحر غم عشقیم نگارا

خود حال نپرسی که چه شد غرقهٔ ما را

ای دوست به فریاد دل خستهٔ ما رس

بفرست نوایی من بی‌ برگ و نوا را

ای نور دو چشمم به غلط وعده وفا کن

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

مرا ز دیده و دل دور کرد یار چرا

ز دست داد مرا زود آن نگار چرا

به اختیار نبودم جدایی از بر دوست

ز ما کناره گزید او به اختیار چرا

مرا ز چشم عنایت فکنده یکباره

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

دیده در آب روان و لب کشتست مرا

با رخ دوست جهان باغ بهشتست مرا

ترک جوی و لب دلجوی نمی‌یارم گفت

چه توان کرد چو این طبع و سرشتست مرا

سرگذشتم ز غمت دوش ندانی که چه بود

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

تا که دل مایل آن سرو روانست مرا

خون دل در غمش از دیده روانست مرا

گرچه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت

چه توان کرد که او روح و روانست مرا

همه را دوستی و مهر به دل می باشد

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

گر چه کردی تو به یک بار فراموش مرا

نرود یاد تو از خاطر مدهوش مرا

از خدا دولت وصلت به دعا می خواهم

تا کشی رغم بداندیش در آغوش مرا

زهر و تریاک و گل و خار به هم بنهادند

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

بر مثال نامه بر خود چند پیچانی مرا

چون قلم تا کی به فرق سر بگردانی مرا

چند بفریبی به تقریر و به تحریرم دگر

این چنین نادان نِیَم آخر تو می دانی مرا

شاهبازِ وصل ما در دست تو قدری نداشت

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

همیشه میل نگارم بود به سوی جفا

نه مهر در دل سنگین او بود نه وفا

نه میل خاطر یاران نه شرم در دیده

ترحّمی نه در آن دل بود نه ترس خدا

نه رحمتی به دل ریش دردمندانش

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

ما سر نهاده ایم به پایش بگو صبا

با سرو ناز تا که چرا سر کشد ز ما

گر عرضه می دهیم نیازی برش رواست

کاو پادشاه کشور حسنست و ما گدا

در موسمی که سایه ی سروست و وقت گل

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

نشست بار فراقی چو کوه بر دل ما

به وصل خویش مگر حل کنی تو مشکل ما

به درد عشق رخت ای نگار سنگین دل

بگو چه شد بجز از خون دیده حاصل ما

غم فراق و دل ریش و سینهٔ پر درد

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

صبا چه گفت ز دلدار خشم رفتهٔ ما

کجا مقام گرفت آن مه دوهفتهٔ ما

نشسته در دل محزون ما شب و روزست

خیال روی نگار ز چشم رفتهٔ ما

درون سینه تنگم غمش نمی‌گنجد

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

جز شب وصل تو جانا که کند چارهٔ ما

خود نگویی چه کند خستهٔ بیچارهٔ ما

مدّتی تا دل سرگشته به عالم گشتست

تا چه شد حال دل خستهٔ آوارهٔ ما

این چنین خسته‌روان کز غم هجر تو منم

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

عشقبازی‌ست کنون با رخ تو پیشهٔ ما

از سر لطف نگارا بکن اندیشهٔ ما

رهروان ره عشقیم و بیابان فراق

از لب لعل خدا را تو بده توشهٔ ما

ماه شبگرد من آن جان جهان پیمایم

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

افتاده در دلم ز دو زلف تو تاب‌ها

زان هر شبم ز غصّه پریشانست خواب‌ها

مهمان دیده است همه شب خیال تو

آرم برای بزم خیالت شراب‌ها

خون دل از دو دیدهٔ مهجور می‌کنم

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

ای عارض زیبای تو خندیده بر گلزارها

وز بوی زلف دلکشت آشفته شد بازارها

حال دل پر درد خود پنهان ز تو چون دارمش

سرّی ز تو پنهان بود؟ ای واقف اسرارها

از گلستان وصل او هستند هر کس با نصیب

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

قد تو سر کشد از جمله سرو بستان‌ها

رخ تو طعنه زند بر گل گلستان‌ها

کشید سر ز من خسته‌دل چو سرو روان

ببرد دل ز برم آن صنم به دستان‌ها

صبوح روی تو خورشید عالم‌آرای است

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

دلم ز دست فراقت به جان رسید بیا

بیا که پشت امیدم ز غم خمید بیا

بگشت پیک نظر در جهان بسی باری

چو روی خوب تو جانا کسی ندید بیا

شبی ز روی عنایت هوای ما کردی

[...]

۷ بیت
جهان ملک خاتون
 
 
۱
۲
۳
۲۹
 
تعداد کل نتایج: ۵۷۷