نشست بار فراقی چو کوه بر دل ما
به وصل خویش مگر حل کنی تو مشکل ما
به درد عشق رخت ای نگار سنگین دل
بگو چه شد بجز از خون دیده حاصل ما
غم فراق و دل ریش و سینه ی پردرد
به غیر از این دو سه چیزی نشد مداخل ما
ز آتش دل و آه سحر به مهر رخت
بجز درخت محبّت نروید از گل ما
امید بود مرا کز تو برخورم هیهات
کجا شد آن همه اندیشه های باطل ما
چو بگذری به سر خاک ما پس از صد سال
یقین که مهر تو باقیست در مفاصل ما
بیا و چشمه ی چشم جهان مفرّح کن
که سرو قدّ تو رستست راست در دل ما
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد فراق و جدایی میگوید. او به معشوقش اشاره میکند و از او میخواهد که مشکل جدایی را حل کند. احساسات عمیق عشق و غم در دل او موج میزند و از عواطفش سخن میگوید. شاعر به یاد میآورد که جز غم و درد چیزی در زندگیاش باقی نمانده و به امید وصال معشوقش بوده اما اکنون حس ناامیدی دارد. در نهایت از معشوق میخواهد که به سر خاک او بیاید و نشان دهد که عشق او همواره در دل باقی مانده است. شاعر به زیبایی و قد بلند معشوقش اشاره میکند و خواستار شادی و آرامش در زندگی خود از طریق حضور اوست.
هوش مصنوعی: حس جدایی همچون سنگی بزرگ بر دل ما نشسته است و تنها تویی که میتوانی این مشکل را با وصل خودت حل کنی.
هوش مصنوعی: به عشق تو ای محبوب سنگیندل، بگو که چه شد جز اشک چشمانم که ثمرهام را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: دل داغدار و غم جدایی و همچنین دردهای زیادی که تحمل میکنیم، جز این چند موضوع، هیچ چیزی دیگر در زندگی ما وجود ندارد.
هوش مصنوعی: دل من از آتش عشق و حسرت صبحگاهی میسوزد و جز محبت و عشق تو، چیزی از وجودم نمیروید، مثل گلهایی که تنها در سایه درخت محبت شکوفا میشوند.
هوش مصنوعی: امید داشتم که از تو چیزی به دست آورم، اما افسوس که آن همه خیالهای بیاساس ما کجا رفتند؟
هوش مصنوعی: وقتی بعد از یک صد سال به سر خاک ما بگذری، مطمئناً محبت تو در وجود ما باقی مانده است.
هوش مصنوعی: بیا و با زیبایی چشمهایت، دلهای ما را شاد کن، زیرا قامت تو در دل ما راست و استوار است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسی که مهر رخت را سرشت با گل ما
هم او نهاد مگر داغ عشق بر دل ما
به روز حشر که خاکم به مهر بشکافند
به بوی عشق تو پیدا شود مفاصل ما
به طعنه جان طلبیدی ندارم از تو دریغ
[...]
ای جمله جهان در رخ جانبخش تو پیدا
وی روی تو در آینۀ کَون هویدا
تا شاهد حسن تو در آیینه نظر کرد
عکس رخ خود دید، دید شد واله و شیدا
هر لحظه رخت داد جمال رخ خودرا
[...]
بیاکه تا ز تو ای مه تهیست منزل ما
چراغ و مشعله ندهد فروغ محفل ما
چه سود روی عبادت به کعبه آوردن
چونیست قبله روی تو در مقابل ما
اجل چو محمل ما بندد از جهان باشد
[...]
درین چمن چه گلی باز شد به منزل ما
کز آن به باد فنا رفت غنچهٔ دل ما
ندیده روشنی دیدهٔ امید هنوز
فلک نشاند به یک دم چراغ محفل ما
دگر برای چه نخل امید بنشانیم
[...]
شبی که هجر بپرداخت از تو منزل ما
کدام غم که نزد حلقه بر در دل ما
شهید خنجر شوقیم وتا ابد شاید
که چشم ما نکند خیرباد قاتل ما
اسیر بادیه حیرتیم و میآید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.