گر چه کردی تو به یک بار فراموش مرا
نرود یاد تو از خاطر مدهوش مرا
از خدا دولت وصلت به دعا می خواهم
تا کشی رغم بداندیش در آغوش مرا
زهر و تریاک و گل و خار به هم بنهادند
چند گویی که برو نیش تو را نوش مرا
چون مرا بخت وصال تو نباشد اولیست
بار هجر تو کشیدن به سر و دوش مرا
گفتم از درد و غم عشق فغان بردارم
می کند وعدهٔ دیدار تو خاموش مرا
جوش سودای غم عشق تو در سر دارم
سر همانا که رود بر سر این جوش مرا
درد عشق تو گر از خلق نهان داشتمی
برگرفت از دو جهان عشق تو سرپوش مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به چالش جدایی و فراموشی میپردازد. او از طرفی به یاد عشقش و غمش اشاره میکند و از طرف دیگر خواستار وصل و نزدیکی به معشوق است. او را به زهر و خوشیهای زندگی تشبیه میکند و میگوید که درد جدایی برایش سخت است، حتی اگر تلاش کند این درد را پنهان کند، باز هم از دلش نمیرود. در نهایت، عشقش بر همه چیز غلبه دارد و نمیتواند از آن رهایی یابد.
هوش مصنوعی: با اینکه یک بار تو من را فراموش کردی، اما یاد تو از ذهن پریشان من نمیرود.
هوش مصنوعی: از خدا میخواهم که با دعا به من خوشبختی و وصال کسی را عطا کند که مخالفان و بداندیشان را به فراموشی بسپارد و در آغوش من باشد.
هوش مصنوعی: زهر و تریاک و گل و خار در کنار هم قرار گرفتهاند، پس چه بهانهای برای اینکه بگویی نیش تو، نوش من است؟
هوش مصنوعی: وقتی که شانس دیدن تو را ندارم، بهتر است که بار این دوری را بر دوش و سر خود حمل کنم.
هوش مصنوعی: گفتم که از درد و غم عشق شکوایه کنم و فریاد بزنم، اما تو با وعدهٔ دیدار، مرا ساکت میکنی.
هوش مصنوعی: من در ذهنم مشغول غم عشق تو هستم، و به همین خاطر هر آنچه که در این حالت احساس میکنم، به روح و وجودم تسلط دارد.
هوش مصنوعی: اگرچه درد عشق تو را از دیگران پنهان کرده بودم، اما عشق تو مرا از دو جهان جدا کرده و آرامش را از من گرفته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
تا بود بار غمت بر دل بیهوش مرا
سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا
نگذرد یاد گل و سنبلم اندر خاطر
تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا
شربتی تلختر از زهر فراقت باید
[...]
چون می کهنه چه شد گر نبود جوش مرا؟
شور صد بزم بود در لب خاموش مرا
می کشم تهمت سجاده تزویر از خلق
گر چه فرسوده شد از بار سبو دوش مرا
جوش بی تابی من چون دل دریا ذاتی است
[...]
نیست غیر از وصل آبی آتش جوش مرا
مرهمی جز دوست نبود زخم آغوش مرا
بر سرم سودای جانان، بسکه پا افشرده است
باده پرزور نتواند برد هوش مرا
شد ز خامی در سر کار هوس عهد شباب
[...]
خط رخسار تو شبها برد از هوش مرا
پر ز مهتاب شود هاله آغوش مرا
به تماشای تو هرگاه که بی خود گردم
نبض جنباند و فریاد کند گوش مرا
پرده چشم حجاب دل روشن نشود
[...]
تا زند سینه ز صهبای غمت جوش مرا
کی زبان میشود از ذکر تو خاموش مرا
پای تو سر همه آغوشم و پیوسته بود
دست با شاهد عشق تو در آغوش مرا
ساقی عشق سوی میکده با بربط و نی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.