افتاده در دلم ز دو زلف تو تابها
زان هر شبم ز غصّه پریشانست خوابها
مهمان دیده است همه شب خیال تو
آرم برای بزم خیالت شرابها
خون دل از دو دیدهٔ مهجور میکنم
اندر پیاله وز جگر خود کبابها
گفتم نظر به حال من خستهدل فکن
از روی لطف دوست شنیدم جوابها
گفتم مکن جفا به من خسته بیش ازین
کز دیده رفت در غم هجرم شرابها
تابم ببردی از دل مجروح ناتوان
دادی مرا به دست غم هجر تابها
مه در نقاب مینتوان دید در جهان
بگشا به لطف از رخ چون مه نقابها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به احساسات عمیق و دردناکش از جدایی و عشق اشاره میکند. او از زلفهای محبوبش دچار تردید و پریشانی است و خوابهایش تحت تأثیر غم جدایی میگذرد. دلش برای دیدن محبوبش آشفتته و او از درد جدایی خون میگرید. شاعر از محبوبش درخواست میکند که با لطف خود بر حالش نگاهی بیفکند و از جفا نسبت به او خودداری کند. همچنین، او احساس میکند که حالش به خاطر هجران محبوبش به شدت آسیب دیده و میخواهد که محبوبش نقابش را کنار بزند و خود را نشان بدهد.
هوش مصنوعی: در دل من تاثیرات و جذابیتهای زلفهای تو به گونهای است که هر شب به خاطر غم تو خوابم مختل میشود.
هوش مصنوعی: مهمان چشمم تمام شب در فکر تو بوده و برای جشن خیالت، شرابهای مختلفی را آماده میکند.
هوش مصنوعی: من از چشمان تنها و غمزدهام اشک و خون میریزم و این اشک را در جام میریزم، همچنین از دل خود کبابهایی صنع میکنم.
هوش مصنوعی: به او گفتم که به وضع من که دلbroken هستم نگاهی بیندازد و از روی مهربانی توجه کند، اما تنها پاسخی که دریافت کردم، جوابهای متفاوت و سرد بود.
هوش مصنوعی: به او گفتم به من بیشتر از این ظلم نکن، چون که از چشمانم به خاطر غم جداییام شرابهای زیادی ریخته شده است.
هوش مصنوعی: تو با طرز رفتارت، دل زخمی و آسیب دیدهام را به شدت آزار دادی و غم دوریات را به من منتقل کردهای.
هوش مصنوعی: در این جهان، نمیتوانیم ماه را در پوشش خود ببینیم؛ بنابراین با لطف و محبت، همچون ماه پردهها را از چهرهات کنار بزن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا بادها وزان شد بر روی آبها
آن آبها گرفت شکنها و تابها
تا برگرفت ابر ز صحرا حجابها
بستند باغها ز گل و می خضابها
ای نرگس تو فتنه و در فتنه خوابها
زلف تو حلقهحلقه و در حلقه تابها
حوران جنت ار به کمالت نگه کنند
در رو کشند جمله ز شرمت نقابها
دست قضا چو نسخهٔ خوبان همینبشت
[...]
جانا ز چین زلف گشا پیچوتابها
تا تابد از رخت به دلم آفتابها
تا حسن جانفروز تو بینند عاشقان
بردار یکدم از رخ خود این نقابها
هرکس که در بهشت وصال تو ره نیافت
[...]
افکنده اند در جگر سنگ رخنهها
از موج تازیانه حکم تو آبها
در مجلس شراب تو از شوق میزنند
پروانهوار سینه بر آتش کبابها
شادم ز پیچ و تاب محبت که میرسد
[...]
ای خاکمال سرو روان تو آبها
موج کناره کرد فریبت سرابها
فانوس سد ره نشود نور شمع را
کی میشوند مانع حسنت نقابها
چشم تو را به خواب ندیدند مردمان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.