گنجور

 
جهان ملک خاتون

رحمی بکن آخر به من خسته خدا را

از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را

زین بیش نمانده‌ست مرا طاقت هجران

آخر نظری کن به من از لطف، خدا را

یک شب ز سر لطف، تو بر وعده وفا کن

زین بیش میازار دل خستهٔ ما را

از بس که جفا بر من بیچاره پسندی

بر بنده ببخشود ز جورت دل خارا

دردی ز غمت بر دل رنجور ضعیف است

زنهار مکن دور از این درد دوا را

سلطان جهانی و من از خیل گدایان

بنواز زمانی ز سر لطف گدا را

یک روز وفا کن به خلاف ای بت دلخواه

باشد که بگویند به سر برد وفا را

 
 
 
شمارهٔ ۶ به خوانش اعظم نوروزی
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
خواجوی کرمانی

گر راه بود بر سر کوی تو صبا را

در بندگیت عرضه کند قصه ما را

ما را بسرا پرده ی قربت که دهد راه

بر صدر سلاطین نتوان یافت گدا را

چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند

[...]

سلمان ساوجی

ای عید رخت کعبه دل اهل صفا را

هر لحظه صفایی دگر از روی تو ما را

تو کعبه حسنی و سر زلف تو حرم روح قدس را

در موقف کون تو مفام اهل صفا را

لبیک زنان بر عرفات سر کویت

[...]

ناصر بخارایی

چون کعبهٔ وصل تو مقامست صفا را

در قبلهٔ خود آی، تا بپرستیم خدا را

چون غنچه کسی یافت هوای سر کویت

کاندر دل تنگش نبود راه هوا را

تو تازه بهاری و به سودای تو چون گل

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ناصر بخارایی
جهان ملک خاتون

مستغرق بحر غم عشقیم نگارا

خود حال نپرسی که چه شد غرقهٔ ما را

ای دوست به فریاد دل خستهٔ ما رس

بفرست نوایی من بی‌ برگ و نوا را

ای نور دو چشمم به غلط وعده وفا کن

[...]

جامی

سیمین ذقنا سنگدلا لاله عذارا

خوش کن به نگاهی دل غم پرور ما را

این قالب فرسوده گر از کوی تو دور است

القلب علی بابک لیلا و نهارا

آزرده مبادا که شود آن تن نازک

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه