رحمی بکن آخر به من خسته خدا را
از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را
زین بیش نماندهست مرا طاقت هجران
آخر نظری کن به من از لطف، خدا را
یک شب ز سر لطف، تو بر وعده وفا کن
زین بیش میازار دل خستهٔ ما را
از بس که جفا بر من بیچاره پسندی
بر بنده ببخشود ز جورت دل خارا
دردی ز غمت بر دل رنجور ضعیف است
زنهار مکن دور از این درد دوا را
سلطان جهانی و من از خیل گدایان
بنواز زمانی ز سر لطف گدا را
یک روز وفا کن به خلاف ای بت دلخواه
باشد که بگویند به سر برد وفا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از خدا و معشوقش تقاضای رحمت و توجه میکند. او از درد و رنج فراق میگوید و میخواهد که به خاطر خستگی و بیتابیاش، یک شب به او توجه کند و از جور و جفای عشقش کم کند. شاعر به شدت از آزارها خسته شده و از معشوق میخواهد که در حق او مدارا کند و با یک حرکت محبتآمیز، دلش را تسکین بخشد. او به مقام و عظمت معشوق اشاره میکند و خواستار یک لحظه محبت از سوی اوست تا بتواند آرامش یابد.
هوش مصنوعی: لطفاً کمی به من رحم کن و به وضعیت خستهام توجهی داشته باش. دیگر حدی برای این درد و رنج نمیماند و این همه سختی و مشکلات قلبم را به تنگ آوردند.
هوش مصنوعی: دیگر از دوری معشوق تحملی ندارم، خواهش میکنم یک نگاهی به من بینداز و با لطف خودم را خوشحال کن.
هوش مصنوعی: یک شب به خاطر محبت، به قولی که دادهای عمل کن و بیشتر از این دل خسته ما را ناراحت نکن.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت سختیهایی که به من روا میداری، پس بر من که بیچارهام ببخشای و دل نداشتهام را به خاطر دردهایم بسوزان.
هوش مصنوعی: غم تو بر دل بیمار و ضعیف من تأثیر زیادی دارد، بنابراین لطفاً مرا از این درد دور نکن و درمان را نیز از من مگیر.
هوش مصنوعی: ای پادشاه جهان، من هم مانند گدایان به تو نیازمندم. خواهش میکنم گاهی به من توجهی بکن و با لطف خود دل مرا شاد کن.
هوش مصنوعی: روزی به وعدهات عمل کن، ای معشوقهای که دوست دارم، امیدوارم که بگویند به خاطر وفا، روزگار را سپری کردهایم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
در بندگیت عرضه کند قصه ما را
ما را بسرا پرده ی قربت که دهد راه
بر صدر سلاطین نتوان یافت گدا را
چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند
[...]
ای عید رخت کعبه دل اهل صفا را
هر لحظه صفایی دگر از روی تو ما را
تو کعبه حسنی و سر زلف تو حرم روح قدس را
در موقف کون تو مفام اهل صفا را
لبیک زنان بر عرفات سر کویت
[...]
چون کعبهٔ وصل تو مقامست صفا را
در قبلهٔ خود آی، تا بپرستیم خدا را
چون غنچه کسی یافت هوای سر کویت
کاندر دل تنگش نبود راه هوا را
تو تازه بهاری و به سودای تو چون گل
[...]
مستغرق بحر غم عشقیم نگارا
خود حال نپرسی که چه شد غرقهٔ ما را
ای دوست به فریاد دل خستهٔ ما رس
بفرست نوایی من بی برگ و نوا را
ای نور دو چشمم به غلط وعده وفا کن
[...]
سیمین ذقنا سنگدلا لاله عذارا
خوش کن به نگاهی دل غم پرور ما را
این قالب فرسوده گر از کوی تو دور است
القلب علی بابک لیلا و نهارا
آزرده مبادا که شود آن تن نازک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.