نه توان پیشِ تو آمد نه تو آیی بر ما
کیست پیغامرسان من و تو غیر صبا؟
بیش از این طاقتِ بارِ شبِ هجرانم نیست
ای عزیز از سر لطفت ز در بنده درآ
بندهٔ خستهٔ بیچاره به وصلت بنواز
تا به کی بر منِ بیدل رَوَد این جور و جفا؟
دردم از حد بِگُذشت و جگرم خون بِگِرفت
چون طبیب دلِ مایی ز که جوییم دوا؟
جز جفا نیست نصیبِ من دلخسته ز دوست
برگرفتند ز عالم مگر آیینِ وفا؟
شمعِ جمعی تو و پروانهٔ رخسارِ تو دل
نیست در مجلس ما بی رخ تو نور و صفا
خبرت نیست که بیچاره تنِ من به جهان
بندهٔ خاص تو از جان شده بی روی و ریا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج جدایی از محبوبش سخن میگوید. او میگوید که نه میتواند به محبوبش نزدیک شود و نه او به سوی او میآید. گوینده به صبا (باد) اشاره میکند که تنها پیامرسان آنهاست. او از بیتابی و ناتوانیاش در تحمل این جدایی میگوید و از محبوبش میخواهد تا با محبتش به او نزدیک شود. شاعر احساس میکند که دردش از حد فراتر رفته و تنها درمانش حضور محبوب است. در نهایت، او به یاد نور و زیبایی محبوبش است و میگوید بدون او زندگیاش خالی و تاریک است.
هوش مصنوعی: نه من قادر به ملاقات تو هستم و نه تو به دیدن من میآیی. حالا چه کسی میتواند پیام ما را به هم برساند جز نسیم صبح؟
هوش مصنوعی: دیگر نمیتوانم بار سنگین شبهای دوری را تحمل کنم، ای عزیز! به خاطر لطفی که داری، لطفا به من نزدیک شو و در را به رویم باز کن.
هوش مصنوعی: خدمتگزار خسته و ناچیز به محبت و وصل تو نیاز دارد. تا کی باید اینگونه از جانب تو با دل شکسته و بیحال رنج ببرد؟
هوش مصنوعی: درد و رنج من به قدری زیاد شده که دیگر نمیتوانم تحمل کنم و حال دلم بسیار بد است. حالا که این گونه شدهام، باید از چه کسی کمک بگیریم تا درمان شویم؟
هوش مصنوعی: جز دلی شکسته و درد و رنج از دوست، چیزی نصیبم نشده است. آیا از دنیا تنها راه وفاداری را به من نشان دادهاند؟
هوش مصنوعی: در اینجا به نظر میرسد که شاعر به زیبایی و جذابیت چهرهی محبوبش اشاره میکند. او میگوید که در جمع دوستان و آشنایان، حضور محبوبش مانند شمعی است که نور و صفا میبخشد. بدون چهرهی او، دوستان و اجتماعاتشان حال و هوای خاصی ندارند و همه چیز به خاطر عدم حضور او بیروح و تاریک به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: تو نمیدانی که بدن بیچارهام در این دنیا چقدر به تو وابسته و حقیر شده است، بدون هیچگونه تزویر و ظاهرسازی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
وین دو تن دور نگردند ز بام و در ما
نکند هیچ کس این بیادبان را ادبی
گرد گرداب مگرد ای که ندانی تو شنا
که شوی غرقه چو ناگاهی ناغوش خوری
ای رفیقان من ای عمر و منصور و عطا
که شما هر سه سمائید و هوائید و صبا
کرده بیچاره مرا جوع به ماه رمضان
خبری هست ز شوال به نزدیک شما
تا به مغرب ننموده است مرا چهره هلال
[...]
شاه باز آمد برحسب مراد دل ما
ملت از رایت او ساخته عونی به سزا
خیل خیل از خدمش تعبه کرده دگر
جوق جوق از حشمش تاختنی برده جدا
سوی هر مرحله راهی (پیموده) برده یک تن
[...]
هرکه آن چشم دژم بیند و آن زلف دوتا
اگر آشفته و شوریده شود هست روا
منم اینک شده آشفتهٔ آن چشم دُژَم
منم اینک شده شوریدهٔ آن زلف دو تا
هوشمن درلب ماهی است به قده سروسهی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.