گنجور

 
جهان ملک خاتون

عشقبازی‌ست کنون با رخ تو پیشهٔ ما

از سر لطف نگارا بکن اندیشهٔ ما

رهروان ره عشقیم و بیابان فراق

از لب لعل خدا را تو بده توشهٔ ما

ماه شبگرد من آن جان جهان پیمایم

بانگ در داد که زنهار مچین خوشهٔ ما

سرو جانی تو بیا بر سر و جانم بنشین

چون سرایی‌ست یقین خوش بود این گوشهٔ ما

گلبن وصل تو با شحنهٔ هجران می‌گفت

لطف فرما و مکن از دو جهان ریشهٔ ما

گفتم اندیشه وصلی بکن آخر گفتا

بازگردد ز حیا شیر نر از بیشهٔ ما

باشدم سرو صفت راست ثبات قدمی

دلبرا در دو جهان نیست جز این پیشهٔ ما

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode