گنجور

 
۱
۲
۳
۶
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

یاد بی تابی روز وصل یار آمد مرا

چون به گوش افغان بلبل در بهار آمد مرا

جان و دل بی تاب زلفی تابدار آمد مرا

بی قراری آفت صبر و قرار آمد مرا

کار تا مشکل نشد در عشق مرگ آسان نشد

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

شعله‌ور چون برق خواهم بی تو آه خویش را

تا کنم زان چارهٔ روز سیاه خویش را

نیست ناز و غمزه در فرمان او چون خسروی

کز خرابی منع نتواند سپاه خویش را

شکوهٔ او جرم ما وین جرم را دل عذر خواه

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

صحبت اغیار داد ره به دلش کینه را

زشت کند روی زشت چهره ی آئینه را

در بر طفلی که یافت ره به دبستان عشق

شادی یک شنبه نیست صد شب آدینه را

چون دل بی رحم او شد دل من آهنین

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

ساقیا تا کی غم دوران گدازد تن مرا؟

ساغری تا وارهاند لحظه ای از من مرا

جان به این سختی برون هرگز نیاید از تنی

می کشد بیرون مگر پیکان خویش از تن مرا

روزگاری داشت در دل انتظار مردنم

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

کامم اگر طلب کنی یک رهم از وفا طلب

ور طلبی مرا خود مرگ من از خدا طلب

قدر فغان من بدان رونق کار خویش را

زین تن مستمند جوزین دل مبتلا طلب

دل که چنین کند مرا طالب گوهر وفا

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱

 

گر خرد سنجد مه روی تو را با آفتاب

آنقدر بیند تفاوت کز سهابا آفتاب

ماه دوشت دیده مهر امروز شرمش باد اگر

باز طالع گردد امشب ماه و فردا آفتاب

آفتاب و سرو می گفتم تو را گر داشتی

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

چون یوسف من گر به نکوئی پسری داشت

یعقوب ز حال دل زارم خبری داشت

ای دل ز چه رو منتظر صبح وصالی

کی بود که از پی شب هجران سحری داشت؟

یا رب به چه جرم از نظر انداخته ما را؟

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

چه عجب گر دلم از عشق تو در تاب و تب است؟

هر که در تاب و تبی نیست ازین غم عجب است

نخل آرد رطب اما چو قدت موزون نیست

قد موزون تو سرویست که بارش رطب است

تا چه ملت بگزینیم و چه آئین که پدید

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

مدار امید وفا از دلی که کین دانست

چه جای اینکه ندانست آن و این دانست

بتان به غیر جفا نیز کارها دانند

نگار ماست که در دلبری همین دانست

دلش به محفل گیتی نکرد میل نشاط

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

جز دام توام شکر که جای دگری نیست

ور هست مرا جای دگر بال و پری نیست

می نوش چه اندیشه ات از رنج خمار است

آن عیش کدام است که بی دردسری نیست

ضدند نکویی و وفا ورنه که دیده است

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

تا زهر صید نه در دام تو غوغایی هست

میتوان گفت که خوش تر زچمن جایی هست

گرچه خواهند از او داد من، اما نتوان

بی سبب کشته شد امروز که فردایی هست

با وجودم به دلی غم نه و تا من هستم

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

داد چو بر زلف سمن سا شکست

در شکن زلف چو دلها شکست

دل به فغان کرد دل دوست نرم

شیشه ببیند که خارا شکست

خانه ی صبرم شده ویران ز اشک

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۴

 

بدامگاه غمت دل فتاده و شاد است

که با غمت ز غم هر دو عالم آزاد است

شود زوصل تو محکم بنای عمر اما

بنای وصل تو چون عمر سست بنیاد است

هزار قصه ز خسرو به بزم شیرین است

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

امشب آن شمع شب‌افروز به کاشانهٔ کیست

روشن از ماه جهان‌تاب رخش خانهٔ کیست

آنکه ز افسانهٔ من دوش نمی‌رفت به خواب

امشبش دیده به خواب خوش از افسانهٔ کیست

زلف و خالی همه دین و دل خلقی بربود

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

درین زمانه به هر گوشه بی زبانی هست

که بر زبان همه را از تو داستانی هست

به آن رسیده جفایت که عاشقان زین پس

نیاورند به خاطر که آسمانی هست

خوشم که قوت آهم نماند و او به گمان

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

ز جور یار و گردون دل غمین است

که نه آن مهربان با من نه این است

به هر دستی ز بیدادت گریبان

به هر چشمی ز جورت آستین است

ز مستی آنچه معلومم شد این بود

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

اشک من مانع آه سحری نیست که نیست

ورنه آه سحری را اثری نیست که نیست

خبر این است که کس نیست ز خود بیخبران

ورنه در بی خبریها خبری نیست که نیست

مست آن شد که لب از باده ی مستانه ببست،

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

همین نه غیر رخ یار دید و هیچ نگفت

که تنگ در بر خویشش گرفت و هیچ نگفت

به بوسه ی شدم امیدوار و از کین باز

بجای عربده لب را گزید و هیچ نگفت

همین بس است به هجر منم گواه که تیغ

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

حکایت لب شیرین عبارتت به عبارت

چو آورم نچشد کام شهد غیر مرارت

فزون ز مژدهٔ وصل است خرمی تو قاصد

مگر به سوی من آری ز مرگ غیر بشارت

علاج گریه ی من زآن نمیکنی تو که دارد

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 

سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

آن دل آرام که دل آینه دار رخ اوست

دوستش دارم و داند که ورا دارم دوست

مرغ دل صید شد از تیر نگاهش زیرا

آن کمانکش مژه اش تیر و کمانش ابروست

چشم مست سیهش رهزن هوش و خرد است

[...]

۷ بیت
سحاب اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۶
 
تعداد کل نتایج: ۱۱۶