گر خرد سنجد مه روی تو را با آفتاب
آنقدر بیند تفاوت کز سهابا آفتاب
ماه دوشت دیده مهر امروز شرمش باد اگر
باز طالع گردد امشب ماه و فردا آفتاب
آفتاب و سرو می گفتم تو را گر داشتی
عارض تابنده سرو و قدر عنا آفتاب
هر شب اندازد سپر از تیر آه من بلی
چون تو کی دارد دلی از سنگ خارا آفتاب؟
گفتمش: چون بینمت پنهان شوی گفتا: بلی
چون (سحاب) آید نگردد آشکارا آفتاب
آفتاب از آفتاب عارضت روشن چنانک
ز آفتاب چتر شاهنشاه دنیا آفتاب
آفتاب سلطنت فتحعلی شه آن که سود
بر درش هر شام روی عالم آرا آفتاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
رحمتی کن پرده از رخ برمیفکن زینهار
تا نگردد بعد چندین روز رسوا آفتاب
سالها شد تا ببوی لعل و یاقوت لبت
رنگ می آمیزد اندر سنگ خارا آفتاب
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.