گر خرد سنجد مه روی تو را با آفتاب
آنقدر بیند تفاوت کز سهابا آفتاب
ماه دوشت دیده مهر امروز شرمش باد اگر
باز طالع گردد امشب ماه و فردا آفتاب
آفتاب و سرو می گفتم تو را گر داشتی
عارض تابنده سرو و قدر عنا آفتاب
هر شب اندازد سپر از تیر آه من بلی
چون تو کی دارد دلی از سنگ خارا آفتاب؟
گفتمش: چون بینمت پنهان شوی گفتا: بلی
چون (سحاب) آید نگردد آشکارا آفتاب
آفتاب از آفتاب عارضت روشن چنانک
ز آفتاب چتر شاهنشاه دنیا آفتاب
آفتاب سلطنت فتحعلی شه آن که سود
بر درش هر شام روی عالم آرا آفتاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیباییهای محبوب و مقایسه آن با آفتاب و جلوههای طبیعی میپردازد. شاعر میگوید که اگر عقل و خرد بخواهد، زیبایی محبوبش را در برابر آفتاب بسنجد، تفاوتها بسیار آشکار خواهد بود. او میگوید که ماه، در برابر زیبایی محبوبش، شرمنده است و از فردا روشنایی آفتاب را نیز به تصویر میکشد. در ادامه، شاعر به ویژگیهای محبوب اشاره دارد که مانند آفتاب درخشان و سرو بلند است و میگوید که قلب کسی به سنگ نمیماند که بتواند برخوردهای عاشقانه را تحمل کند. در نهایت، شاعر به سلطنت فتحعلی شاه اشاره کرده و آن را به آفتابی درخشان تشبیه میکند که در دنیا میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر عقل و اندیشه به زیبایی چهرهات را با خورشید مقایسه کند، به قدری تفاوت خواهد دید که این اختلاف را نمیتوان با هیچ شکلی از نور خورشید مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: امشب که ماه زیبا در آسمان است، اگر دوباره شب بیفتد و ماه باز هم پیدا شود، باید به خاطر زیباییاش کمی شرمنده باشد. فردا که خورشید میتابد، دیگر نوبت اوست که درخشش کند.
هوش مصنوعی: اگر سرشار از زیبایی و درخشش بودی، همچون آفتاب و سرو، من به تو میگفتم که چقدر روحانی و تابناک هستی. برای تو اگر جمال و زیبایی را داشتی، مانند عارضی روشن و زیبا میشدی.
هوش مصنوعی: هر شب، تیرهای غم و اندوه من را متوقف میکند، اما آیا کسی مانند تو دلش سنگ گونه و سخت است که این دردها را احساس نکند؟
هوش مصنوعی: به او گفتم: وقتی تو را میبینم، پنهان میشوی. او پاسخ داد: بله، مانند ابر که میآید و خورشید را ناپدید میکند.
هوش مصنوعی: چهره تو به اندازهای درخشان است که مانند آفتاب، نورش همه جا را روشن میکند، مانند اینکه چتر پادشاه دنیا از آفتاب محافظت میکند.
هوش مصنوعی: خورشید سلطنت فتحعلیشاه است، که هر شب در برابرش، روشنایی و زیبایی عالم به او مراجعه میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رحمتی کن پرده از رخ برمیفکن زینهار
تا نگردد بعد چندین روز رسوا آفتاب
سالها شد تا ببوی لعل و یاقوت لبت
رنگ می آمیزد اندر سنگ خارا آفتاب
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.