گنجور

 
۱
۲
۳
۲۶
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

ای حیرت صفات تو بند زبان ما

انگشت حیرت است زبان در دهان ما

جان می‌دهد نشان که تو در دل نشسته‌ای

زان دلنشین بود سخن دل نشان ما

ما ذره‌ایم و ذات تو خورشید قدر و شأن

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ای شکرخا کرده شُکرت طوطی گفتار ما

شکر توست الحمدلله همچو طوطی کار ما

قلبِ روی‌اندوده را گر امتحان ز آتش کنی

جز سیه‌رویی نباشد حاصل کردار ما

پیش بت سر بر زمین دست دعا بر آسمان

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

آنکه نور دیده سازد روی آتش‌ناک را

سرمه چشم ملائک ساخت مشتی خاک را

گر دل آدم نبودی جلوه‌گاه حسن او

با گِل آدم چه نسبت بود جانِ پاک را

آه از این نقاش شورانگیزْ کز نقش بیان

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

تا دیده ام بخواب شبی بوتراب را

چشمم دگر بخواب ندیده است خواب را

شاه نجف که نقد وجودست در جهان

گنج وجود اوست جهان خراب را

هر کس که یافت خاک در او بهشت یافت

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

تا روز حشر کم نشود سوز داغ ما

هرگز بیمن عشق نمیرد چراغ ما

مست فراغتیم باقبال می فروش

خلوت نشین بخواب نه بیند فراغ ما

پرورده هوای گلستان آن گلیم

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

کام از می لعلم مده کز می خمار آید مرا

من عاشق درد توام درمان چه کار آید مرا

در انتظار همدمان جانم شد و غیر از اجل

کو همدمی کز در درون بی انتظار آید مرا

حسن تو ای رشک ملک آن جلوه بر من کرده است

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

الا ای ساقی گلرخ که گشتی شمع محفل‌ها

ز غیرت عاشقان کشتی ز حسرت سوختی دل‌ها

از آن روزست در دل‌ها خیال دانه خالت

که دهقان ازل تخم محبت ریخت در دل‌ها

فغان ای کعبه جان‌ها که در راه تمنایت

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

دل اگر کوه شود عاشق جانباز تو را

به فغان آید اگر بشوند آواز تو را

سرو نازی تو و در کشتنم از عشوه گری

می کنی ناز که قربان شوم این ناز تورا

آه از این درد که از چشم رقیبان حسود

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

بزلف اگر ببری جان بی قرار از ما

فدای یک سر موی تو صد هزار از ما

بجان دوست که جان با تو در میان داریم

چو در کنار نیایی مکن کنار از ما

اگر نه حسن تو بی اختیار دل بردی

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

خط چو مهر گیا تا نموده‌ای ما را

هزار مهر و محبت فزوده‌ای ما را

جفا نموده‌ات اکنون طریق رندی نیست

چنان نما که در اول نموده‌ای ما را

اگر حدیث پری بر زبان ما بگذشت

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

ما چنین بی‌خود اگر یار رسد بر سر ما

که خبر می دهد ار دل نتپد در بر ما؟

لحظه ای باش که از شوق تو آییم بهوش

گر پی پرسش ما آمده‌ای بر سر ما

تا دل سوخته خاکستر گلخن نشود

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

چند باشد چو مسیحا سر افلاک تورا

خاک ره باش که گل بر دمد از خاک تورا

شاهد جان نکند صورت خود از تو دریغ

گر چو آیینه بود چشم و دلی پاک تورا

حسن او دیده ادراک شناسد چکنم

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

گر به فانوس خیال آیی چو شمع اغیار را

در سماع آرد رخت صد صورت دیوار را

لاف خوبی گر زند گلزار پیش روی تو

برق حسنت آتش غیرت زند گلزار را

سینه‌ام چون غنچه بس کز داغ غم در تنگ بود

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

آتشین لعلی که همچون شمع جان سوزد مرا

بر زبان گر نام او آرم زبان سوزد مرا

آن لب خندان نمی سوزد بداغ حسرتم

این که بر ریشم نمک می پاشد آن سوزد مرا

غنچه وارم بهر او صد داغ پنهان بر دل است

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

تیره شد از تو به ساقی طبع شورانگیز ما

خشت خم بردار و بشکن شیشه پرهیز ما

گریه ما دشمنان خویش را در خون نشاند

عاقبت کاری بکرد این دیده خون ریز ما

آتش پنهان ما هر شعله اش تیغیست تیز

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

به رخ تو مه‌جبینان حسدست یک‌به‌یک را

تو چه آدمی که باشد به تو رشک صد ملک را

ندهد کس از شهیدان به تو شوخ یاد اگرنه

نفس تو زنده سازد چو مسیح یک‌به‌یک را

بر تو دیده‌بانی به ره امید دارم

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

این است نهان از نمک آن تازه جوان را

کز هوش رود هرکه تماشا کند آن را

آهوی ختایی فکند نافه بصحرا

گر بنگرد آن خال و خط مشک فشان را

خامان دل آسوده که از داغ ملامت

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷

 

دل زنده شوم چون نگرم سیم تنان را

جان تازه کند دیدن بت برهمنان را

عاشق که در آتش نرود چون زن هندو

نامش ننهی مرد که ننگ است زنان را

در خیل بتان چشم تو تا زد مژه برهم

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

منه بخاک ره ای یوسف آن کف پا را

قدم بدیده ما نه عزیز کن ما را

تو شمع مجلسی از باده گر شوی سر گرم

جگر کباب کنی عاشقان شیدا را

چون مدعی ببرد کف ز دیدن یوسف

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

تا تو چو شمع می کنی تیز نظر بسوی ما

تیز تر است هر نفس آتش آرزوی ما

خم شکنان بخانقه با خم می سلامتند

سنگ ملامت از میان میشکند سبوی ما

هر که شهید عشق شد شستن او چه حاجت است

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۲۶
 
تعداد کل نتایج: ۵۱۲