گنجور

 
اهلی شیرازی

دل اگر کوه شود عاشق جانباز تو را

به فغان آید اگر بشوند آواز تو را

سرو نازی تو و در کشتنم از عشوه گری

می کنی ناز که قربان شوم این ناز تورا

آه از این درد که از چشم رقیبان حسود

سیر دیدن نتوان نرگس غماز تورا

سرو را لرزه بر اندام ز رشگ تو فتد

گر صبا وصف کند سرو سرافراز تورا

تا تو ای آهوی مشکین شده یی همدم دل

دم ببستم که کسی پی نبرد راز تورا

شهسوارا چه سگم من که ترا صید کنم

بختم این بس که دلم طعمه شود باز تورا

نکند عیب تو از خانه خرابی اهلی

هر که بیند نظری خانه بر انداز تورا