گنجور

 
اهلی شیرازی

تیره شد از تو به ساقی طبع شورانگیز ما

خشت خم بردار و بشکن شیشه پرهیز ما

گریه ما دشمنان خویش را در خون نشاند

عاقبت کاری بکرد این دیده خون ریز ما

آتش پنهان ما هر شعله اش تیغیست تیز

کشته شد هر کس که خود را زد به تیغ تیز ما

مابدست خود سر خود تحفه میکردیم پیش

گر پذیرفتی سگ کوی تو دست آویز ما

این قیامت کز می عشق تو ما مستان کنیم

عرصه محشر نیارد تاب رستاخیز ما

تا نریزد بر میان چهره مژگان خون دل

کی کشد نقش خیالت کلک رنگ آمیز ما

صبر اگر بر خار غم اهلی چو بلبل باشدت

صد گل شادی بر آرد گلبن نوخیز ما