گنجور

 
اهلی شیرازی

تا روز حشر کم نشود سوز داغ ما

هرگز بیمن عشق نمیرد چراغ ما

مست فراغتیم باقبال می فروش

خلوت نشین بخواب نه بیند فراغ ما

پرورده هوای گلستان آن گلیم

تاب نسیم خلد ندارد دماغ ما

ماراست خوش گوار تر از آب زندگی

گر یار زهر می فکند در ایاغ ما

باغ گلی است هر ورق ما زوصف دوست

دامان گل برند حریفان ز باغ ما

چون گل شکفته ایم و دل آزده همچو سرو

هر چند خار غم دمد از باغ وراغ ما

اهلی چو لاله داغ غم او نهان مکن

تا مدعی بخاک برد رشگ داغ ما