گنجور

 
۱
۲
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

تا گشته است پای خم آرامگاه ما

گردیده است کوه بدخشان پناه ما

سنگین ز گرد کلفت دل بسکه گشته است

بر پای ما چو سلسله افتاده آه ما

تا آب تربیت نخورد از گداز دل

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

چون حباب از بیخودی شد کام دل حاصل مرا

رفتن از خود گام اول بود تا منزل مرا

مشهدم جولانگه او گر شود در زیر خاک

می دود چون ریشه از دنبال سروش دل مرا

در جوابم وا نشد هرگز لب تمکین یار

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

‏ چنان کز شهد و شکر نقل نوشین می‌شود پیدا

چو لب بر لب گذاری جان شیرین می‌شود پیدا

از این سنگین‌دلان قانع به زهراب جفا گشتم

وفا شهدی‌ست در دل‌های مؤمنین می‌شود پیدا

قران مهر تابانی است با کف الخضیب اینجا

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸

 

باز مستی کرده خون آشام چشمان ترا

در فشار دل ید طولاست مژگان ترا

بیختند از پردهٔ دل گونیا گرد خطت

ریختند از شیرهٔ جان نقل دندان ترا

زالتهاب سینهٔ سوزانم از بس نرم شد

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

هر کس محروم از جوانی است

دردی کش صاف زندگانی است

از یاد تو با نسیم آهم

بویی ز بهار نوجوانی است

کس پی نبرد که قاتلم کیست

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۱

 

پیوسته ذوق باده چو خون در دل من است

گویی ز صاف و درد می آب و گل من است

از تخم عشق یار که در سینه کاشتم

برداشتن دل از دو جهان حاصل من است

افتادگی است مقصد صحرا نورد عشق

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۱

 

صبحدم خار چمن دامان آن دلجو گرفت

تا ز روی و موی او گل فیض رنگ و بو گرفت

یافتم راه فنا را همچو شمع صبحدم

جبههٔ اندیشه‌ام تا جای بر زانو گرفت

قطرهٔ اشکم چو گوهر بسته می‌ریزد زچشم

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۶

 

محفل صهباپرستان بی نوای ساز نیست

گرمیی با بزم ما بی شعلهٔ آواز نیست

رنگم از حیرانی دیدار برجا مانده است

طائر تصویر را بال و پر پرواز نیست

اینقدر صوت مغنی چون زند ناخن به دل

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

رفتی و حال دل از بسیاری غم درهم است

در چمن هر شاخ گل دور از تو نخل ماتم است

حرف بی مغزی بریزد گر ز نوک خامه ای

دلنشین ساده لوحان همچو نقش خاتم است

عذرخواهی چاره باشد خاطر رنجیده را

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۴

 

خون دل تا شراب احمر ماست

گردش رنگ دور ساغر ماست

خاک گردید بر شدن بفلک

شیوهٔ عجز زورآور ماست

بطپیدن زخویشتن رفتم

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۶

 

از بتان مثل تو کافر ماجرایی برنخاست

خان و مان بر هم زنی شوخ بلایی برنخاست

بر سر کوی تو چندانی که نالیدم به درد

هیچ از کهسار تمکینت صدایی برنخاست

شب که راهش از خیالت بر دم شمشیر بود

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۵

 

به عاشقان نه از امروز بر سر جنگ است

که کین ما به دلش چون شراره در سنگ است

فتد ز چشم تو بر حلقه های زلف شکست

به سایهٔ خودش این مست بر سر جنگ است

نفاق و تفرقه زیر سر زبان باشد

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۴

 

شکوه عشق به پا سقف آسمان دارد

به سرو آه من این قمری آشیان دارد

تنی چو شمع بود در حساب سوختگان

که مهر داغ به طومار استخوان دارد

توان به حسن ادب پاس آشنایی داشت

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۸۹

 

آنانکه میل وصل تو خود کام می کنند

آخر ز بوسه صلح به پیغام می کنند

یک قطره خون از مژهٔ غم چکیده ایست

آنرا که عاشقان تو دل نام می کنند

مستان به رنگ شیشهٔ ساعت ز رفتنت

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۲

 

چو یادم ابروی آن ماه عالمگیر می آید

نفس از سینه ام بر لب دم شمشیر می آید

سبکروحان کنند از بادهٔ کوچکدلی مستی

به بزمم از لب پیمانه بوی شیر می آید

به که گسترده زلف او بساط دلفریبی را

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۶

 

جان آزاد گرفتار تن زار بماند

همچو گنجی که نهان در ته دیوار بماند

از پریشان نظری گشته پریشان دلها

دیده آن است که در حسرت دیدار بماند

روز را مهر به شب گر برساند عجب است

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۱

 

دل مرا در پیری از قهر الهی می‌تپد

تا قدم قلاب شد تن همچو ماهی می‌تپد

عشق زور آورد و تن خواهی نخواهی می‌تپد

دل ز قلاب محبت همچو ماهی می‌تپد

یاد حسن شعله‌ناک آتش‌افروز دلت

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۲

 

چو مست باده رخ از روزنی برون آرد

چه روی نام خدا گلشنی برون آرد

زگرد بالش خورشید تکیه گه سازی

چو شبنمت ز خود از دیدنی برون آرد

چه عقده ها که تواند گشود تدبیری

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۸

 

خاکساری جوشن شمشیر آفت می شود

کوتهی دیوار را حصن سلامت می شود

رفتگان را طور رفتارش برانگیزد زخاک

قامتش چون در خرام آید قیامت می شود

هر مجازی را به درگاه حقیقت مسلکی است

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 

جویای تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۰

 

سرو نازم چون بی گلگشت در رفتار شد

چار دیوار چمن از موج گل سرشار شد

آه از غفلت که عمرم در سیه کاری گذشت

این ره از لغزیدن پا قطع چون پرگار شد

چون شرر در سنگ ابنای زمان در غفلتند

[...]

۹ بیت
جویای تبریزی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۲