آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱
نقش یوسف تا بکی نقاش بر دیوارها
یوسف ار داری بیاور بر سر بازارها
باغبانا گر تو بیرون میکنی ما را زباغ
بوی گل شاید شنید از رخنه دیوارها
من که دارم یکختن نافه ززلفت در ضمیر
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲
کرد وقف غیر لعل شکرین خویش را
بر مگس آخر صلا زد انگبین خویش را
خط گرفته گرد لب گو یا سلیمان رخت
تا زدست اهرمن گیرد نگین خویش را
ساحران جمعند گو آن چشم جادو یک نظر
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳
تا عشق و رندیست بعالم شعار ما
نام است ننگ و کسوت عقلست عار ما
ما ساکنان خطه عشقیم از ازل
شاه و وزیر و شحنه ندارد دیار ما
ما را بشیخ و واعظ این شهر کار نیست
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۴
گرفتم نوبهارم دست داد و گشت و بستانها
ولی بیدوست گلخنها بود طرف گلستانها
سماع عاشقان از نغمه قانون عشق آید
چه بگشاید که بر گلها عنادل راست دستانها
عجب نبود گر اطفال چمن سرسبز و خندانند
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵
فزونتر سوزدم امشب ز هر شب آتشِ سودا
که چون شمع آتش پنهان دل شد از زبان پیدا
میان کاروان لیلی چه بندد بر شتر محمل
چو افغان میکند مجنون جرس را گو مکن غوغا
مرا شوریست اندر سر که برده عقل و دین و دل
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۶
ای ترک پارسی گو ای ماه مجلس آرا
هی هی مکن تو غفلت برخیز و می بده ها
پرده زرخ بیفکن بر گل گلاله بشکن
پائی بکوب و برخیز بزم طرب بیارا
زان بذله های شیرین زان نکته های رنگین
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷
به رضا جویی اغیار ز در راند مرا
آن که میراند در آخر ز چه رو خواند مرا
به سگان در او محرم و یکرنگ شدم
از دو رنگی رقیبان ز درش راند مرا
تازه نخلی که رطب داشت تمنا دل از او
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸
ساقی آن باده در افکند به پیمانه ما
که چه سیماب برقص آمده کاشانه ما
چند غواص بری رنج بعمان پی در
طلب از قلزم دل گوهر یکدانه ما
هر که مجنون شود از شور و هوای لیلی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۶۹
داد اجازه بر سخن آن لب نوشخند را
باش که پسته بشکند باز رواج قند را
تا نرسد بدامنت گرد ملالتی زما
خاک شدیم در رهت تند مران سمند را
عقل حریص دانه مژده دام میدهد
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰
خط و زلفت چیست با آن روی همچون آفتاب
صبح روشن شام تیره غنبر ترسیم ناب
خصم عقل و دین و صبر هوشم این چارند مست
غمزه کافر چشم جادو خال هند و لب سراب
چار چیز از چار چیزم کرده مستغنی بدهر
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۱
درده خبری بما هم امشب
کز سینه برآمد آهم امشب
گو شمع میار در شبستان
کامد بشبانه ما هم امشب
آمد بسیاه چالم آن مه
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۲
به چهرهات شده آن زلف مشکفام نقاب
بدان صفت که حواصل به زیر پر عقاب
تو را بزلف نژند آمده حجاب جمال
که دود تیره بر آتشکده شده است حجاب
نه دل خراب تو شد زاولین نظر ای عشق
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
دست ساقی آتش افکنده در آب
کاتشم بر جان زد این جام شراب
دفتر تقوی بآب می بشوی
نیست درس عشق محتاج کتاب
مستی و مستوری آتش دان و نی
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
نوبهار است و عروس گل کشید از رخ نقاب
رخت عیش از کاخ اندر باغ آور با شتاب
عندلیب از شاخ گلبانگ صبوحی میزند
یعنی از غفلت برون آیید از مستان خواب
من غزلخوان تو بلبل نغمهسنج از گل به باغ
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵
شدم به مژده وصلت امیدوار امشب
به عکس هجر توام کرده سوگوار امشب
ز اشک و آه کران تا کران گرفت دلم
به این سپاه کنم با تو کارزار امشب
برای دیدن رویت اگرچه مرد رقیب
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۶
تا برد رنج خمار و تا زداید رنج خواب
ساغر می از خم گردون برآورد آفتاب
یا رب این می از کجا خورده که همچون بخت من
نرگس مخمور ساقی برنمیخیزد زخواب
مطرب زهره جبین بذله بخوان چنگی بزن
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷
کاروان گم کرده امشب زاشک مجنون پی در آب
ترسم ای لیلی کزین طوفان شود گم حی در آب
عکس جام و ساقی و می شد عیان در آب صاف
میتوانی جست ای مخمور مفلس پی در آب
برق آه نائی اندر نیستان افتاد دوش
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
منکه پرداخته خانه زاغیار امشب
از چه بی پرده نیاید ببرم یار امشب
هست از شور مخالف بسرم غوغائی
مطرب بزم بگردان ره از این تار امشب
بی حضورت دلم از کعبه و بتخانه گرفت
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹
فکند آن پنجه داور گهی از راست گاهی چپ
ز مرحب سر ز خیبر در گهی از راست گاهی چپ
علی یک تن در آن غوغا ولی در عرصه هیجا
هزیمت کرد از او لشکر گهی از راست گاهی چپ
سهیل برق تک رخش و بدخشی ذوالفقار او
[...]
آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰
چیست آن رخساره در مشکین نقاب
دل دل شب مینماید آفتاب
زلف چون چوگان رستم در مصاف
تیر مژگان ناوک افراسیاب
در زنخدان چاه دارد یوسفم
[...]